ₚₐᵣₜ30
ₚₐᵣₜ30
اون لحظه به این فکر نمیکردم که هدف اونا هم دقیقا پیدا کردن کوکه...
_اینجا چه خبره؟!(باداد)
§به داداش گلم که اینجاست....فقط تو نبودی...
_با اون کاری نداشته باش...تو با من مشکل داری چرا باید بلایی سر یه آدم بیگناه بیاد؟
§ولش کن
پرتم کرد روی زمین...الان وقت غر زدن نبود پس سعی کردم بلند شم که جونگکوک دستمو گرفت و کمکم کرد...
_خوبی؟
+اوهوم...
§اینجا چیکار داشتی؟
_تعقیبمون کردی اره؟نمیدونستم اینقد احمق و بچه ای که یه نفرو تعقیب کنی...
§فکر نکنم توی شرایطی باشی که بخوای منو خراب کنی...
_چی میخوای؟
§دو سوم اموالی که حقت نبوده ولی الان داریش...
_فکر نکنم پول کم آورده باشی...
§تو نگران نباش..فقط میخوام بدبخت شدنتو ببینم...
_طمع کنی همونیم که داری از دست میدی...
§به خرافات اعتقاد ندارم..
_همیشه بیشتر از سهمت میخواستی...
§یادم نمیاد سهم منو تو باهم یکی باشه برادر محبوب..
_...خیلی خب..باشه...دو سوم من مال تو...فقط یه شرط داره...
بورام(نگاهی بهش کردمو سرمو تکون دادم...)
+زده به سرت؟(آروم)
_یه اسلحه به من برسون(آروم)
نگاه زیر چشی به اسلحه ی طرف خودم کردم و بدون اینکه روی حرکتم فکرکنم محکم با پام زدم به زانوش...از درد اسلحه رو انداخت روی زمین...
کوک(مشتمو پر خاک کردمو توی هوا پاشیدم تا یکم زمان بخرم...اسلحه رو برداشتم و بدون اینکه نشونه گیری کنم دستمو روی ماشه گزاشتم...اما صدای شلیک تیر زودتر از فشار دادن کامل ماشه ی تفنگ من بلند شد...
_(سرفه)....بورام(آروم)
««میبینیدچهدخترخوبیمامروزدوتاگزاشتم»»
(۶۰تاییشدیمممم🥲🤌❤️)
اون لحظه به این فکر نمیکردم که هدف اونا هم دقیقا پیدا کردن کوکه...
_اینجا چه خبره؟!(باداد)
§به داداش گلم که اینجاست....فقط تو نبودی...
_با اون کاری نداشته باش...تو با من مشکل داری چرا باید بلایی سر یه آدم بیگناه بیاد؟
§ولش کن
پرتم کرد روی زمین...الان وقت غر زدن نبود پس سعی کردم بلند شم که جونگکوک دستمو گرفت و کمکم کرد...
_خوبی؟
+اوهوم...
§اینجا چیکار داشتی؟
_تعقیبمون کردی اره؟نمیدونستم اینقد احمق و بچه ای که یه نفرو تعقیب کنی...
§فکر نکنم توی شرایطی باشی که بخوای منو خراب کنی...
_چی میخوای؟
§دو سوم اموالی که حقت نبوده ولی الان داریش...
_فکر نکنم پول کم آورده باشی...
§تو نگران نباش..فقط میخوام بدبخت شدنتو ببینم...
_طمع کنی همونیم که داری از دست میدی...
§به خرافات اعتقاد ندارم..
_همیشه بیشتر از سهمت میخواستی...
§یادم نمیاد سهم منو تو باهم یکی باشه برادر محبوب..
_...خیلی خب..باشه...دو سوم من مال تو...فقط یه شرط داره...
بورام(نگاهی بهش کردمو سرمو تکون دادم...)
+زده به سرت؟(آروم)
_یه اسلحه به من برسون(آروم)
نگاه زیر چشی به اسلحه ی طرف خودم کردم و بدون اینکه روی حرکتم فکرکنم محکم با پام زدم به زانوش...از درد اسلحه رو انداخت روی زمین...
کوک(مشتمو پر خاک کردمو توی هوا پاشیدم تا یکم زمان بخرم...اسلحه رو برداشتم و بدون اینکه نشونه گیری کنم دستمو روی ماشه گزاشتم...اما صدای شلیک تیر زودتر از فشار دادن کامل ماشه ی تفنگ من بلند شد...
_(سرفه)....بورام(آروم)
««میبینیدچهدخترخوبیمامروزدوتاگزاشتم»»
(۶۰تاییشدیمممم🥲🤌❤️)
۶.۰k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.