ماه ابی
ماه ابی
پارت۱۳
ویو لنو:
شب:
یه نودل اماده تند از مغازه به بادیگاردم گفتم بگیره
بادیگارد:بفرمایین خانم
+ممنونم
بردم دم خونم گذاشت بهش۲روز مرخصی دادم چون فردا تولد دخترش بود پسفردارو هم بهش استراحت دادم
لباسام عوض کردم و لباس راحتی پوشیدم رفتم رو مبل نشستم و تلویزیون روشن کردم یه سریال تازه داشت شروع میشد اسم بازیگراشم زده بود
بازیگرا:کوک،آیو و..
+اخجون کوکم بازی کرده
داستان فیلم:آیو دختر یه مافیاست و عاشق کوک میشه کوک و آیو انقد عاشق هم میشن که تصمیم میگیرن ازدواج کنن(کوک هم رئیس مافیاست)و اخر فیلم هم کوک و ایو صاحب۲پسر میشن
پایان داستان فیلم:
وقتی فیلم و تا اخر دیدم حالم بد شد و هارتم تیکه پاره شد چون توی فیلم صحنه کیص زیاد داشت و کوک ایو رو زیاد میبوسید و چون شنیده بودم کوک ایدل ایده ال ایو هست بیشتر حالم بد میشد
+اما ما که همدیگرو دوست داشتیم .. پس چیشد کوک؟
گریه هام بند نمیومد ولی بیصدا بود
ساعت۱:
زدم اخبار دوباره کوک بود با اعضا
+فاک بهت کوک(لبخند تلخ)
اخبارگو:اقای کوک شما از اینکه ایدل ایده ال ایو هستین خوشحالین؟
- البته که خوشحالم من عاشق ایو هستم و روش کراشم
اخبارگو:این عالیه
- البته
تلویزیون خاموش کردم کنترلش پرت کردم سمت دیوار زانو هامو توی بغلم گرفتم سرم گذاشتم روی زانوهام و گریه میکردم
صب:
بیدار شدم دیدم هنوز سرم روی زانوم بود برقا روشن بود زیر چشام پف کرده بودو سیاه بود
+خب نمیرم کره تصمیم میگیرم همینجا بمیرم تا اینکه بیشتر از این خورد بشم توسط کی؟اقای جئون جونگکوک
کارامو کردم و یه ارایش کردم که گودی زیر چشمم معلوم نباشه و حاضر شدم به یکی از بادیگاردام که از قبل بهش مرخصی داده بودم مرخصیش تموم شده بود زنگ زدم که بیاد دنبالم دم در وایستادم و منتظرش موندم همه اسمم و صدا میزدن که بادیکارد اومت رفتم سوار ماشین شدم(با ماشین بود)
بادیگارد:راستی خانوم شما به برنامه الن ساعت۸:۰۰شب فردا دعوت شدین میرین؟
+اره
سرشو به معنای باشه تکون داد
پنج دیه بد:
بادیگارد:کجا میرین خانم؟
+نمیدونم،برو دم ساحل_____
بادیگارد: چشم
ساحل_____:
روی شن ها راه میرفتم بادیگارد پشتم میومد چون باید حواسش بهم باشه
غروب:
بادیگارد: خانم بریم خونه داره شب میشه
+عوم موافقم بریم
توی ماشین:
بادیگارد: خانم چیزی شده؟
+نه
بادیگارد: چهرتون غمگین به نظر میرسه
+من همیشه غمگینم فقط امروز انرژی کافی برای پنهون کردنش نداشتم
بادیگارد: اگه چیزی شده..
+نه راهتو برو
بادیگارد: چشم خانم
خونه:
رفتم خونه و لباسام عوض کردم و پرت کردم خودمو رو تخت میل نداشتم غذا بخورم
ادامش پارت بد
پارت۱۳
ویو لنو:
شب:
یه نودل اماده تند از مغازه به بادیگاردم گفتم بگیره
بادیگارد:بفرمایین خانم
+ممنونم
بردم دم خونم گذاشت بهش۲روز مرخصی دادم چون فردا تولد دخترش بود پسفردارو هم بهش استراحت دادم
لباسام عوض کردم و لباس راحتی پوشیدم رفتم رو مبل نشستم و تلویزیون روشن کردم یه سریال تازه داشت شروع میشد اسم بازیگراشم زده بود
بازیگرا:کوک،آیو و..
+اخجون کوکم بازی کرده
داستان فیلم:آیو دختر یه مافیاست و عاشق کوک میشه کوک و آیو انقد عاشق هم میشن که تصمیم میگیرن ازدواج کنن(کوک هم رئیس مافیاست)و اخر فیلم هم کوک و ایو صاحب۲پسر میشن
پایان داستان فیلم:
وقتی فیلم و تا اخر دیدم حالم بد شد و هارتم تیکه پاره شد چون توی فیلم صحنه کیص زیاد داشت و کوک ایو رو زیاد میبوسید و چون شنیده بودم کوک ایدل ایده ال ایو هست بیشتر حالم بد میشد
+اما ما که همدیگرو دوست داشتیم .. پس چیشد کوک؟
گریه هام بند نمیومد ولی بیصدا بود
ساعت۱:
زدم اخبار دوباره کوک بود با اعضا
+فاک بهت کوک(لبخند تلخ)
اخبارگو:اقای کوک شما از اینکه ایدل ایده ال ایو هستین خوشحالین؟
- البته که خوشحالم من عاشق ایو هستم و روش کراشم
اخبارگو:این عالیه
- البته
تلویزیون خاموش کردم کنترلش پرت کردم سمت دیوار زانو هامو توی بغلم گرفتم سرم گذاشتم روی زانوهام و گریه میکردم
صب:
بیدار شدم دیدم هنوز سرم روی زانوم بود برقا روشن بود زیر چشام پف کرده بودو سیاه بود
+خب نمیرم کره تصمیم میگیرم همینجا بمیرم تا اینکه بیشتر از این خورد بشم توسط کی؟اقای جئون جونگکوک
کارامو کردم و یه ارایش کردم که گودی زیر چشمم معلوم نباشه و حاضر شدم به یکی از بادیگاردام که از قبل بهش مرخصی داده بودم مرخصیش تموم شده بود زنگ زدم که بیاد دنبالم دم در وایستادم و منتظرش موندم همه اسمم و صدا میزدن که بادیکارد اومت رفتم سوار ماشین شدم(با ماشین بود)
بادیگارد:راستی خانوم شما به برنامه الن ساعت۸:۰۰شب فردا دعوت شدین میرین؟
+اره
سرشو به معنای باشه تکون داد
پنج دیه بد:
بادیگارد:کجا میرین خانم؟
+نمیدونم،برو دم ساحل_____
بادیگارد: چشم
ساحل_____:
روی شن ها راه میرفتم بادیگارد پشتم میومد چون باید حواسش بهم باشه
غروب:
بادیگارد: خانم بریم خونه داره شب میشه
+عوم موافقم بریم
توی ماشین:
بادیگارد: خانم چیزی شده؟
+نه
بادیگارد: چهرتون غمگین به نظر میرسه
+من همیشه غمگینم فقط امروز انرژی کافی برای پنهون کردنش نداشتم
بادیگارد: اگه چیزی شده..
+نه راهتو برو
بادیگارد: چشم خانم
خونه:
رفتم خونه و لباسام عوض کردم و پرت کردم خودمو رو تخت میل نداشتم غذا بخورم
ادامش پارت بد
۲۲.۹k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.