پارت ۲۲

پارت ۲۲
*چند ساعت قبل*
#آرمین
تقریبا ساعت ۱۲ بود که از خواب پا شدم
دیشب خیلی دیر خوابیده بودم
رفتم انیو بیدار کنم
_ان...
نزاشت حرفم تموم بشه که یهو با مشت زد تو صورتم
_ایی
_چت شد
_با مشت زدی تو صورتم
_کی
_همین الان
_ام ببخشید
_عیب نداره
_خب حالا چرا اومدی تو اتاقم مگه دیشب بهت نگفتم که به هیچ وجه نباید بیای تو اتاقم
_خب ببخشید تو ساعتو نگاه کن
ساعتو نگاه کرد یهو از جاش پرید
_چیه
_ساعت ۱۲
_اره دیگه وقتی تا ساعت ۵ صبح میشینی فیلم میبینی منه بدبختم به زور میشیونی مای فیلم همین میشه
_پس عمه ی من بود داشت دولوپی پفیلا میخورد با فیلم
_😐
_کوفت پاشو برو یه جیزی درست کن
_یه لطفا بزاری کنارش بد نیستا( با لبخند)
_خف کن برو کارتو بکن
_خب بیا منو بخور
_خوردنی نیستی
_من شاید ولی تو که هستی
_چی...
#آنی
نزاشت حرفمو تموم کنم که یه دفعه بغلم کرد صورتشو اورد بغل لپم و گاز گرفت
_آی...
_چیه
_درد داره وحشی
_خب میخواستی انقدر زبون نریزی
_عه
_تعطیله
_چی تعطیله
_تو میگی عه من گفتم تعطیله
_هممم😡
رومو کردم اونور که مثلا باهاش قهر کردم ولی انگار ذهنمو خوند
از پشت بغلم کرد
خیلی بدنش گرم بود
انگار جسبیده بودی به بخاری
هوا سردم بود که دیگه کلا حکم بخاری رو داشت