چه اتفاقی افتاد.
_چه_اتفاقی_افتاد.
𝕻𝖆𝖗𝖙_14
تهیونگ: اوکیه.
ساعت چند!؟
سونگ کانگ: ۸
تهیونگ: بیا بریم پاساژ ی لباس برای امشب بگیریم.
سونگ کانگ: بریم.
ویو ا/ت
سرکارم بودم. که یهو گوشیم زنگ خورد.
ا/ت: الو
هیونجین: سلام ا/ت ببین امشب ی مهمونی داخل عمارت داریم ساعت ۸ خداحافظ.
ا/ت: وا!؟
بهتر برم پاساژ ی لباس خوب بخرم.
ویو ا/ت
سوار ماشین شدم. ساعت های۶بود.
رفتم سمت بهترین پاساژ کره.
ویو سونگ کانگ
منو تهیونگ داشتیم از ویترین لباسارو نگاه میکردیم که اون ورم رو دیدم، دیدم ا/ت داره میداد سمت این ور سریع دست تهیونگ گرفتم رفتم ی جای دیگه.
تهیونگ: نه. هیچ امیدی به ادم شدن شما ندارم.
ویو ا/ت
ی پیراهن مشکی رسمی خریدم رفتم خونه. ی دوش گرفتم امدم موهام رو اتو زدم ی کفش مشکی پاشنه بلند پوشیدم. موهام رو هم باز گذاشتم ی عطر خنکم زدم رفتم سمت ماشینم که برم مهمونی.
رسیدم اونجا رفتم کنار ی میز وایسادم. ولی سونگ کانگ رو ندیدم.
ی ساعت بعد دیدم امد پیشم.
سونگ کانگ: ببخشید. دیر امدم.
ا/ت: اشکالی نداره.
ویو سونگ کانگ
با تهیونگ رفتیم خونه اماده شدیم سوار ماشین شدیم رفتیم سمت مهمونی.
از همون در که وارد شدم ا/ت اون ور دیدم.
سریع رفتم تهیونگ دادم دست هیونجین خودم رفتم پیش ا/ت. اخه ا/ت اینجا چیکار میکنه. لعنتی.
𝕻𝖆𝖗𝖙_14
تهیونگ: اوکیه.
ساعت چند!؟
سونگ کانگ: ۸
تهیونگ: بیا بریم پاساژ ی لباس برای امشب بگیریم.
سونگ کانگ: بریم.
ویو ا/ت
سرکارم بودم. که یهو گوشیم زنگ خورد.
ا/ت: الو
هیونجین: سلام ا/ت ببین امشب ی مهمونی داخل عمارت داریم ساعت ۸ خداحافظ.
ا/ت: وا!؟
بهتر برم پاساژ ی لباس خوب بخرم.
ویو ا/ت
سوار ماشین شدم. ساعت های۶بود.
رفتم سمت بهترین پاساژ کره.
ویو سونگ کانگ
منو تهیونگ داشتیم از ویترین لباسارو نگاه میکردیم که اون ورم رو دیدم، دیدم ا/ت داره میداد سمت این ور سریع دست تهیونگ گرفتم رفتم ی جای دیگه.
تهیونگ: نه. هیچ امیدی به ادم شدن شما ندارم.
ویو ا/ت
ی پیراهن مشکی رسمی خریدم رفتم خونه. ی دوش گرفتم امدم موهام رو اتو زدم ی کفش مشکی پاشنه بلند پوشیدم. موهام رو هم باز گذاشتم ی عطر خنکم زدم رفتم سمت ماشینم که برم مهمونی.
رسیدم اونجا رفتم کنار ی میز وایسادم. ولی سونگ کانگ رو ندیدم.
ی ساعت بعد دیدم امد پیشم.
سونگ کانگ: ببخشید. دیر امدم.
ا/ت: اشکالی نداره.
ویو سونگ کانگ
با تهیونگ رفتیم خونه اماده شدیم سوار ماشین شدیم رفتیم سمت مهمونی.
از همون در که وارد شدم ا/ت اون ور دیدم.
سریع رفتم تهیونگ دادم دست هیونجین خودم رفتم پیش ا/ت. اخه ا/ت اینجا چیکار میکنه. لعنتی.
۳.۶k
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.