61.Part 60
Part 60
نانا ویو : لباس خوابمو پوشیدم حال غذا خوردن نداشتم خواستم بخوابم گوشیم زنگ خورد
نانا: ههههه( ترس)
تهیونگ: چیشده
نانا: استاده ۳ روزه نرفتم سر کار
نانا: الو
استاد: الو سلام نانا چی شد
نانا: استاد ببخشید....
راوی: نزاشت حرفش کاملشه
استاد: نگران نباش خودم میدونم امروز رفتید اداره اطلاعات چیشد
نانا: وی شما از کجا میدونید
استاد: اقای کیم تهیونگ بهم گفتن نکران کارت نباش برگشتی ادامه بده
Part 61
نانا: خیلی ممنون شبتون خوش
تهیونگ: کی بود
راوی:نانادمپایی شو دراورد پرت کرد سمت تهیونگ
تهیونگ: ایییی چته دیوانه
نانا: به به میبینم استاد منم میشناسی
تهیونگ: خب که چی
نانا: تو چقدر بی خیالی پسره هویج
تهیونگ: چی گفتی
نانا: گوشلت مشکل داره
راوی: تهیونگ رفت سمت نانا تا اینکه نانا چسبید به دیوار
تهیونگ: چرا اینطوری رفتار میکنی؟؟
نانا: من یا تو که داری تو زندگیم دخالت میکنی ببینم پدرمی با برادرمی شوهرمی جواب بده( جدی)
تهیونگ: پدر که نه بردار هم نه اما شوهرت بزودی
نانا: چی ( گیج)
راوی: بلافاصله تهیونگ لبشو گذاشت رو لب نانا و بوسیدش نانا سعی کرد هلش بده ولی زور نانا کجا و زور تهیونگ
چند مین بعد
بلاخره نفس کم اوردن
نانا: من ... من ( افتاد زمین)
تهیونگ: هی نانا چی شد
نانا: س ...سرم
تهیونگ: داری تو تب میسوزی
دمپایی نانا هم براتون عکسشو گذاشتم
نانا ویو : لباس خوابمو پوشیدم حال غذا خوردن نداشتم خواستم بخوابم گوشیم زنگ خورد
نانا: ههههه( ترس)
تهیونگ: چیشده
نانا: استاده ۳ روزه نرفتم سر کار
نانا: الو
استاد: الو سلام نانا چی شد
نانا: استاد ببخشید....
راوی: نزاشت حرفش کاملشه
استاد: نگران نباش خودم میدونم امروز رفتید اداره اطلاعات چیشد
نانا: وی شما از کجا میدونید
استاد: اقای کیم تهیونگ بهم گفتن نکران کارت نباش برگشتی ادامه بده
Part 61
نانا: خیلی ممنون شبتون خوش
تهیونگ: کی بود
راوی:نانادمپایی شو دراورد پرت کرد سمت تهیونگ
تهیونگ: ایییی چته دیوانه
نانا: به به میبینم استاد منم میشناسی
تهیونگ: خب که چی
نانا: تو چقدر بی خیالی پسره هویج
تهیونگ: چی گفتی
نانا: گوشلت مشکل داره
راوی: تهیونگ رفت سمت نانا تا اینکه نانا چسبید به دیوار
تهیونگ: چرا اینطوری رفتار میکنی؟؟
نانا: من یا تو که داری تو زندگیم دخالت میکنی ببینم پدرمی با برادرمی شوهرمی جواب بده( جدی)
تهیونگ: پدر که نه بردار هم نه اما شوهرت بزودی
نانا: چی ( گیج)
راوی: بلافاصله تهیونگ لبشو گذاشت رو لب نانا و بوسیدش نانا سعی کرد هلش بده ولی زور نانا کجا و زور تهیونگ
چند مین بعد
بلاخره نفس کم اوردن
نانا: من ... من ( افتاد زمین)
تهیونگ: هی نانا چی شد
نانا: س ...سرم
تهیونگ: داری تو تب میسوزی
دمپایی نانا هم براتون عکسشو گذاشتم
۳.۴k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.