زمان عشق ۱۰
دیانا : برای عروسیمون هستی ،عرفان پانیذ نیکا متین. رکسانا سارا خانوده هامون
کل اکیپ دعوت کردیم
ارسلان : میگم دیانا برای ماه عسل بریم ترکیه
دیانا : واقا راست میگی
ارسلان : معلومه ک نه برای ازدواج علکی خرج کنم
دیانا : گفتم باشه رفتم تو اتاق در محکم بستم رفتم تو بغل نیکا گریه کردم
نیکا: چیشده چیکارت کرد
دیانا: میگه منو ماه عسل نمیبره ولی اون دختره ک دوسش نداشته برده ماه عسل
نیکا : میخوای کات کنید هنوز دیر نیست
دیانا: نه انقدر دیگه پیش نریم
ارسلان : وای من چیکار کردم برم معذرت خواهی کنم ولی نباید بهش رو بدم
زدم تو دهنش بهش گفتم چته فکر کردی کی هستی
دیانا : داشت بغضم میترکید ک نیکا اومد جلو ارسلان وایساد
نیکا: برو گمشو بیرون
ارسلان : دیانا معذرت میخوام نکن امشب عروسیمونه
دیانا : برو الان میام
نیکا : بعد رفتن ارسلان ب دیانا گفتم
خودتو بد بخت نکن
دیانا :ولش کن خوب میشه
نیکا : هرطور میخوای
دیانا : مرسی ک پیشمی
همو بغل کردیم
نیکا :برو لباسات بپوش باید بریم ارایشگاه
دیانا: باهم حاضر شدیم ارایشامون پاک کردیم لباسامون برداشتیم رفتیم
ارسلان : رفتم از ارایشگاه برشون دارم ک وقتی دیانا دیدم محوش شدم
دیانا : میشه راه بیفتی (با نفرت )
ارسلان: من ک معذرت خواهی کردم بعدش لبام گذشتم رو لباش ک دیدم نیکا اومد
دیانا : ارسلان
کل اکیپ دعوت کردیم
ارسلان : میگم دیانا برای ماه عسل بریم ترکیه
دیانا : واقا راست میگی
ارسلان : معلومه ک نه برای ازدواج علکی خرج کنم
دیانا : گفتم باشه رفتم تو اتاق در محکم بستم رفتم تو بغل نیکا گریه کردم
نیکا: چیشده چیکارت کرد
دیانا: میگه منو ماه عسل نمیبره ولی اون دختره ک دوسش نداشته برده ماه عسل
نیکا : میخوای کات کنید هنوز دیر نیست
دیانا: نه انقدر دیگه پیش نریم
ارسلان : وای من چیکار کردم برم معذرت خواهی کنم ولی نباید بهش رو بدم
زدم تو دهنش بهش گفتم چته فکر کردی کی هستی
دیانا : داشت بغضم میترکید ک نیکا اومد جلو ارسلان وایساد
نیکا: برو گمشو بیرون
ارسلان : دیانا معذرت میخوام نکن امشب عروسیمونه
دیانا : برو الان میام
نیکا : بعد رفتن ارسلان ب دیانا گفتم
خودتو بد بخت نکن
دیانا :ولش کن خوب میشه
نیکا : هرطور میخوای
دیانا : مرسی ک پیشمی
همو بغل کردیم
نیکا :برو لباسات بپوش باید بریم ارایشگاه
دیانا: باهم حاضر شدیم ارایشامون پاک کردیم لباسامون برداشتیم رفتیم
ارسلان : رفتم از ارایشگاه برشون دارم ک وقتی دیانا دیدم محوش شدم
دیانا : میشه راه بیفتی (با نفرت )
ارسلان: من ک معذرت خواهی کردم بعدش لبام گذشتم رو لباش ک دیدم نیکا اومد
دیانا : ارسلان
۱۴.۱k
۱۲ آبان ۱۴۰۲