My stepdad or My love?!
My stepdad or My love?!
p.¹
ساعت ۱۱ شب بود ، جونگکوک تو حیاط تو استخر بود ، صدای قدم های کسی باعث شد توجه اش جلب بشه با دیدن ا.ت اخم از چهره اش محو شد سمت لبه استخر شنا کرد و کنار ا.ت ایستاد....
جونگکوک:الان باید تو رختخواب باشی، پرنسس
ا.ت:خوابم نمیبرد بخاطر همین اومدم پیشت
ا.ت لبه استخر نشست و پاهاش رو داخل آب گذاشت، جونگکوک بهش نزدیک شد و دستاش رو گرفت
جونگکوک:چیزی شده که خواب نمیبره؟!
ا.ت:خب..دلشوره دارم...
جونگکوک:دلشوره برای چی،پرنسس؟
ا.ت:حس میکنم امشب اتفاق خوبی نمیوفته، حس امنیت ندارم
جونگکوک:تا وقتی من اینجام لازم نیست از چیزی بترسی یا استرس بگیری، خودت میدونی برای محافظت ازت هرکاری میکنم، پرنسسم
جونگکوک بوسه ای روی دست ا.ت گذاشت...
جونگکوک:میخوای یکم بیای تو آب؟شاید حالت بهتر بشه
ا.ت چند ثانیه فکر کرد و گفت:چند دقیقه صبر کن الان میام
ا.ت به سرعت سمت عمارت رفت....چند دقیقه کوتاه گذشت که ا.ت با موهای گوجهای شده، نیم تنه و شورتک وارد شد، جونگکوک سعی کرد برانگیخته شدنش رو کنترل کنه وقتی ا.ت اومد لبه استخر دستاش رو گرفت و بهش کمک کرد تا وارد استخر بشه
ا.ت:آخیش، آبش گرمه...
جونگکوک پشت ا.ت قرار گرفت و دستش رو دور شکمش حلقه کرد ، ا.ت رو به خودش نزدیک کرد سر ا.ت رو هدایت و روی شونه اش گذاشت
جونگکوک:چشمات و ببندد و ریلکس کن
ا.ت آروم چشماش رو بست و خودش رو به جونگکوک سپرد...چند دقیقه گذشت ا.ت آروم از جونگکوک فاصله گرفت
ا.ت:میشه ازت خواهشی بکنم؟!
جونگکوک:البته، هرچی میخوای بگو پرنسس
ا.ت:میشه امشب پیشت بخوابم؟! تنهایی خوابم نمیبرد از استرس بخاطر همین گفتم بیام پیشت؟!
جونگکوک میدونست هروقت ا.ت دلشوره و اضطراب بدی میگیره و بیقرار میشه حتما اتفاقی میوفته ، نمیتونست ریسک کنه پس بدون تردید سرش رو به نشانه موافقت تکون داد
جونگکوک:البته که میتونی! امشب میتونی با خیال رو تو بغلم بخوابی، پرنسس
ا.ت:کی میری بخوابی؟!
جونگکوک:تو برو منم الان میام پیشت....
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره ✨
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #فیک #سناریو #جونگکوک
p.¹
ساعت ۱۱ شب بود ، جونگکوک تو حیاط تو استخر بود ، صدای قدم های کسی باعث شد توجه اش جلب بشه با دیدن ا.ت اخم از چهره اش محو شد سمت لبه استخر شنا کرد و کنار ا.ت ایستاد....
جونگکوک:الان باید تو رختخواب باشی، پرنسس
ا.ت:خوابم نمیبرد بخاطر همین اومدم پیشت
ا.ت لبه استخر نشست و پاهاش رو داخل آب گذاشت، جونگکوک بهش نزدیک شد و دستاش رو گرفت
جونگکوک:چیزی شده که خواب نمیبره؟!
ا.ت:خب..دلشوره دارم...
جونگکوک:دلشوره برای چی،پرنسس؟
ا.ت:حس میکنم امشب اتفاق خوبی نمیوفته، حس امنیت ندارم
جونگکوک:تا وقتی من اینجام لازم نیست از چیزی بترسی یا استرس بگیری، خودت میدونی برای محافظت ازت هرکاری میکنم، پرنسسم
جونگکوک بوسه ای روی دست ا.ت گذاشت...
جونگکوک:میخوای یکم بیای تو آب؟شاید حالت بهتر بشه
ا.ت چند ثانیه فکر کرد و گفت:چند دقیقه صبر کن الان میام
ا.ت به سرعت سمت عمارت رفت....چند دقیقه کوتاه گذشت که ا.ت با موهای گوجهای شده، نیم تنه و شورتک وارد شد، جونگکوک سعی کرد برانگیخته شدنش رو کنترل کنه وقتی ا.ت اومد لبه استخر دستاش رو گرفت و بهش کمک کرد تا وارد استخر بشه
ا.ت:آخیش، آبش گرمه...
جونگکوک پشت ا.ت قرار گرفت و دستش رو دور شکمش حلقه کرد ، ا.ت رو به خودش نزدیک کرد سر ا.ت رو هدایت و روی شونه اش گذاشت
جونگکوک:چشمات و ببندد و ریلکس کن
ا.ت آروم چشماش رو بست و خودش رو به جونگکوک سپرد...چند دقیقه گذشت ا.ت آروم از جونگکوک فاصله گرفت
ا.ت:میشه ازت خواهشی بکنم؟!
جونگکوک:البته، هرچی میخوای بگو پرنسس
ا.ت:میشه امشب پیشت بخوابم؟! تنهایی خوابم نمیبرد از استرس بخاطر همین گفتم بیام پیشت؟!
جونگکوک میدونست هروقت ا.ت دلشوره و اضطراب بدی میگیره و بیقرار میشه حتما اتفاقی میوفته ، نمیتونست ریسک کنه پس بدون تردید سرش رو به نشانه موافقت تکون داد
جونگکوک:البته که میتونی! امشب میتونی با خیال رو تو بغلم بخوابی، پرنسس
ا.ت:کی میری بخوابی؟!
جونگکوک:تو برو منم الان میام پیشت....
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره ✨
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #فیک #سناریو #جونگکوک
۱۰.۵k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.