steight
#steight
#فیک
پارت سوم
امدن گفتن معلم نمیاد و ما میتونیم بریم
سوار اتوبوس شدم وقتی رسیدم یتیم خونه دیدم همون ماشین بوگاتی که توی مدرسه دیدم اینجا هم بود خب به درک اصلا به من چه رفتم تو اتاق و وسایل هامو گذاشتم که دیدم خانم پارک (مدیر یتیم خونه) منو صدا زد رفتم پیشش دیدم همون مرد هم انجاست
گفت که من از این به بعد پیش این مرد زندگی میکنم و گفت وسایل هامو جمع کنم . من یک چشم گفتم و رفتم می دونستم تعجب کردن چون الان من باید خوشحال باشم نه خونسرد و طبیعی. چون برای من فرقی نمیکنه که کجا زندگی کنم
خانم پارک یک چمدون به من داد .رفتم وسایل هامو جمع کنم من فقط یک دسته لباس خونه گی ، یک سویشرت و یک لباس مدرسه چیز دیگه ای ندارم و به خاطر همین همه شون توی کیف مدرسم جا شدن و از چمدون استفاده نکردم.
رفتم پایین پیش اون مرد
گفت:پس چمدونت کو
ا.ت : تو کیفم هستن
و رفتم سوار ماشین شدیم
#فیک
پارت سوم
امدن گفتن معلم نمیاد و ما میتونیم بریم
سوار اتوبوس شدم وقتی رسیدم یتیم خونه دیدم همون ماشین بوگاتی که توی مدرسه دیدم اینجا هم بود خب به درک اصلا به من چه رفتم تو اتاق و وسایل هامو گذاشتم که دیدم خانم پارک (مدیر یتیم خونه) منو صدا زد رفتم پیشش دیدم همون مرد هم انجاست
گفت که من از این به بعد پیش این مرد زندگی میکنم و گفت وسایل هامو جمع کنم . من یک چشم گفتم و رفتم می دونستم تعجب کردن چون الان من باید خوشحال باشم نه خونسرد و طبیعی. چون برای من فرقی نمیکنه که کجا زندگی کنم
خانم پارک یک چمدون به من داد .رفتم وسایل هامو جمع کنم من فقط یک دسته لباس خونه گی ، یک سویشرت و یک لباس مدرسه چیز دیگه ای ندارم و به خاطر همین همه شون توی کیف مدرسم جا شدن و از چمدون استفاده نکردم.
رفتم پایین پیش اون مرد
گفت:پس چمدونت کو
ا.ت : تو کیفم هستن
و رفتم سوار ماشین شدیم
۲.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.