زندگی پر معنا
#زندگی_پر_معنا
P15
:[داشتم میرفتم سمت اتاق جوهیون که جوهیون جلوم ظاهر شد... ]
! :عوضی ی هر**زه....
+:جان تو.... تو الان به من چی گفتی....
! :هر***زه....
+:(با این حرفش گونه هام خیس شد تا به خودم اومدم دیدم که دارم گریه میکنم.....)
! : دختره ی عوضیو باش داره گریه میکنه(نیشخند)
+:ها گریه کردن بده آره (یکم داد و اشک)
! :هوی صدات رو برای من بلند نکناا (کمی داد)
...............................
جوهیون به ا.ت سیلی زد....که باعث شد ا.ت بلند گریه کنه....
! :هوی خفه شووو الان صداتو میشنون
...............
! :از نظر من تو یه نون خور اضافی هستی که پا تو توی این خونه گذاشتی
=:جوهیون..... (داد)
! :جانم داداش...
=:بیا بابا کارت داره...
! :باشه اومدم....
.........................
جوهیون رفت و ا.ت افتاد روی زمین و فقط گریه می کرد چرا چرا جوهیون باید اینو بهش میگفت تو افکار خودش غرق شده بود که.........
ادامه دارد.....
P15
:[داشتم میرفتم سمت اتاق جوهیون که جوهیون جلوم ظاهر شد... ]
! :عوضی ی هر**زه....
+:جان تو.... تو الان به من چی گفتی....
! :هر***زه....
+:(با این حرفش گونه هام خیس شد تا به خودم اومدم دیدم که دارم گریه میکنم.....)
! : دختره ی عوضیو باش داره گریه میکنه(نیشخند)
+:ها گریه کردن بده آره (یکم داد و اشک)
! :هوی صدات رو برای من بلند نکناا (کمی داد)
...............................
جوهیون به ا.ت سیلی زد....که باعث شد ا.ت بلند گریه کنه....
! :هوی خفه شووو الان صداتو میشنون
...............
! :از نظر من تو یه نون خور اضافی هستی که پا تو توی این خونه گذاشتی
=:جوهیون..... (داد)
! :جانم داداش...
=:بیا بابا کارت داره...
! :باشه اومدم....
.........................
جوهیون رفت و ا.ت افتاد روی زمین و فقط گریه می کرد چرا چرا جوهیون باید اینو بهش میگفت تو افکار خودش غرق شده بود که.........
ادامه دارد.....
۴.۸k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.