فیک تهیونگ (عشق+بی انتها)p64
هیناه
با شرمندگی نگاش کردمو گفتم : تو خونه جا گذاشتم
خیره تو صورت یوری شد ، خداییش خیلی بزرگتر از یوری بود از همه لحاظ
_کجا بودی که گوشیو یادت رفته
بعدم از گوشه چشم نگام کرد ، الانه که خفم کنه،اه اصلا به اون چه ، میتونه اعصبانیو ناراحتم کنه تازه حساب باید بهش پس بدم
_تو کی هستی؟
این صدای یوری بود
_من کیَم؟!
یه پوزخندی زد روبه منو گفت: تو خودت کی هستی؟
قبل از اینکه وقت خوش آمد گویی و آشنایی پیدا کنن از بازوی یوری گرفتمو بردمش سمت ماشینش
_تو بشین برو بابت امشب هم ممنون فردا باهم حرف میزنیم
_هیناه این پسره...
وسط حرفش پریدمو گفتم : بهت میگم برو بعدا حرف میزنیم راجبش
با اخم اول به من بعد به تهیونگ نگاه کرد و گفت : کیه این ؟
عجب چسبی بود
_یوری گفتم برو بعد توضیح میدم
از اونور صدای تهیونگ اومد که گفت : توضیحم میدی بهش ؟ جالبه
چشم غوره حسابی بهش رفتمو به زور یوریو راهی کردم بره و تاکید کردم که به هیچکس مخصوصا مامانم چیزی از این جریان نگه.
خواستم برگردم سمت تهیونگ که خودش سریع تر بازومو گرفتو کشوندم سمت ماشینش
_بیا ببینم حالا حالا ها کار دارم باهات
مظطرب سمت خونه نگاه کردم که کسی دید نزنه
نشوندم تو ماشینو خودشم سوار شد
حرکت کرد که با تعجب گفتم: کجا داری میری ؟
جوابی نداد که اعصبی گفتم : تهیونگ کجا داری میری ؟
با صدای نسبتا بلندی گفت : هیناه ساکت شو صداتو نشنوم
تاحالا اینطوری باهام حرف نزده بود.. آخه این اعصبانیتش واسه چی بود؟! چرا اینقدر اعصبی بود
با شرمندگی نگاش کردمو گفتم : تو خونه جا گذاشتم
خیره تو صورت یوری شد ، خداییش خیلی بزرگتر از یوری بود از همه لحاظ
_کجا بودی که گوشیو یادت رفته
بعدم از گوشه چشم نگام کرد ، الانه که خفم کنه،اه اصلا به اون چه ، میتونه اعصبانیو ناراحتم کنه تازه حساب باید بهش پس بدم
_تو کی هستی؟
این صدای یوری بود
_من کیَم؟!
یه پوزخندی زد روبه منو گفت: تو خودت کی هستی؟
قبل از اینکه وقت خوش آمد گویی و آشنایی پیدا کنن از بازوی یوری گرفتمو بردمش سمت ماشینش
_تو بشین برو بابت امشب هم ممنون فردا باهم حرف میزنیم
_هیناه این پسره...
وسط حرفش پریدمو گفتم : بهت میگم برو بعدا حرف میزنیم راجبش
با اخم اول به من بعد به تهیونگ نگاه کرد و گفت : کیه این ؟
عجب چسبی بود
_یوری گفتم برو بعد توضیح میدم
از اونور صدای تهیونگ اومد که گفت : توضیحم میدی بهش ؟ جالبه
چشم غوره حسابی بهش رفتمو به زور یوریو راهی کردم بره و تاکید کردم که به هیچکس مخصوصا مامانم چیزی از این جریان نگه.
خواستم برگردم سمت تهیونگ که خودش سریع تر بازومو گرفتو کشوندم سمت ماشینش
_بیا ببینم حالا حالا ها کار دارم باهات
مظطرب سمت خونه نگاه کردم که کسی دید نزنه
نشوندم تو ماشینو خودشم سوار شد
حرکت کرد که با تعجب گفتم: کجا داری میری ؟
جوابی نداد که اعصبی گفتم : تهیونگ کجا داری میری ؟
با صدای نسبتا بلندی گفت : هیناه ساکت شو صداتو نشنوم
تاحالا اینطوری باهام حرف نزده بود.. آخه این اعصبانیتش واسه چی بود؟! چرا اینقدر اعصبی بود
۶.۶k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.