ایمجین از J hope
درست مثل همیشه که اول صبح هردوتون عصبی بودین اون روز هم باهم بحثتون شد و کار به داد هوسوک و گریه تو کشید.
بدون اینکه حتی نگاهش کنی لباس پوشیدی و از خونه بیرون زدی. میدونستی به هرحال اونم همراهت میاد چون ماشینش تعمیرگاه بود و قبل رفتن به شرکت باید میرسوندیش کمپانی.
پشت سرت اومد و منتظر موند آسانسور حرکت کنه.
دو طبقه پایینتر آسانسور متوقف شد و پسری سوار شد.
بین اون غریبه و هوسوک ایستاده بودی که حس کردی چیزی رو رون پات حرکت میکنه.
با دیدن دست پسر روی پات برای یک لحظه نفس توی سینهت حبس شد اما وقتی بحث صبح رو یادت اومد یقین پیدا کردی هوسوک چیزی نمیگه.
لمسهای اون غریبه بیشتر میشد و تو بیتوجه منتظر بودی به پارکینگ برسین غافل از اینکه هوسوک از لحظه اول حرکات اون مردک رو دنبال میکرد و حرص میخورد.
یهو دستتو کشید و غرید
- چشمهای کورتو باز کن، من هنوز اینجا وایستادم عوضی منحرف. دستتو بکش.
متعجب از واکنش هوسوک به در باز آسانسور و مسیر رفتن پسر نگاه کردی.
خواستی بیرون بری که یهو توی آغوش هوسوک فرو رفتی
- بیبی من قراره همینطور قهر بمونه؟
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #Jhope ⬥ #fic ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃 @army_bts_ot7 𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
بدون اینکه حتی نگاهش کنی لباس پوشیدی و از خونه بیرون زدی. میدونستی به هرحال اونم همراهت میاد چون ماشینش تعمیرگاه بود و قبل رفتن به شرکت باید میرسوندیش کمپانی.
پشت سرت اومد و منتظر موند آسانسور حرکت کنه.
دو طبقه پایینتر آسانسور متوقف شد و پسری سوار شد.
بین اون غریبه و هوسوک ایستاده بودی که حس کردی چیزی رو رون پات حرکت میکنه.
با دیدن دست پسر روی پات برای یک لحظه نفس توی سینهت حبس شد اما وقتی بحث صبح رو یادت اومد یقین پیدا کردی هوسوک چیزی نمیگه.
لمسهای اون غریبه بیشتر میشد و تو بیتوجه منتظر بودی به پارکینگ برسین غافل از اینکه هوسوک از لحظه اول حرکات اون مردک رو دنبال میکرد و حرص میخورد.
یهو دستتو کشید و غرید
- چشمهای کورتو باز کن، من هنوز اینجا وایستادم عوضی منحرف. دستتو بکش.
متعجب از واکنش هوسوک به در باز آسانسور و مسیر رفتن پسر نگاه کردی.
خواستی بیرون بری که یهو توی آغوش هوسوک فرو رفتی
- بیبی من قراره همینطور قهر بمونه؟
⋆°⧼🎃𝘼𝙉𝘼🕷 ๋࣭༢
▸ #Jhope ⬥ #fic ◂ TM
╭─────────────⊰‧໋݊
╰─≽ 𓍱۰.玻璃 @army_bts_ot7 𖧵ֹֺֽ໋໋݊ 𓄹𓈒 𐤀
۲۲.۸k
۰۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.