عشق وحشی ارباب 🖤🤤🔪 پارت 16
شرط پارت بعد
۵٠ لایک
۵٠ کامنت
علامت ا/ت +
علامت تهیونگ _
علامت کوک *
علامت سوک ~
کوک قرص هاشو خورد که دید ا/ت به زور روی پاهاش وایساده، لیوان آب رو روی میز گذاشت و یه دستش رو زیر پاهای ا/ت و اون دستش رو زیر کمر ا/ت گذاشت و بلندش کرد.
ا/ت هر چقدر زور زد که خودشو آزاد کنه کوک محکم تر گرفتش.
+ بزارم زمین کووووووک
* بزارمت زمین که با درد روی پاهات وایسی
+ عیبی نداره ولم کن
* نوچ نمیشه
کوک اتاق رو به سمت اتاقش برد و وقتی توی پذیرایی بود که به سمت اتاق بره تهیونگ و سوک دیدن ا/ت تو بغل کوکه.
هر دو عصبی و متعجب شدن.
تهیونگ رفت سمت کوک و خواست ا/ت رو از بغل کوک بیرون بیاره.
_ بزارش زمین
* بزارمش زمین که شما حواستون بهش نباشه و درد بکشه
ا/ت با این حرف کوک یکم خوشحال شد که کسی به فکرشه و به خاطر همین دستاشو دور گردن کوک حلقه کرد و کوک هم بدون توجه به سوک و تهیونگ به سمت اتاق ا/ت حرکت کرد.
کوک ا/ت رو روی تختش خوابوند.
* ا/ت
+ هوم؟
* چرا دستاتو دور گردن من حلقه کردی
+ خوب خوب اممممم میخواستم نیوفتم
* دروغ نگو فسقلی
+ من فسقلی نیستم
* تو فسقلی منی
+ میگم من فسقلی نیستم
* تو فسقلی منی و تمام
+ من ن فسقلی هستم نه مال تو
* فسقلی نباشی هم مال من هستی
+ نییییییستم (با داد)
* داد نزن چون تو فقط مال منی بیبی
+ بسههههه عه
* باشه باشه عصبی نشو
+ ا/ت روی تخت غلت خورد و اون طرفی خوابید که کوک رو نبینه.
کوک هم رفت و پشت ا/ت خوابید و اروم اروم دستش رو از پشت روی شکم ا/ت گذاشت و اون دستش رو زیر گردن ا/ت.
+ دستاتو بردار
* بیبی اذیت نکن بخواب
ا/ت خودشو از بغل کوک کشید بیرون و به سمت در اتاقش رفت و گفت:
+ آخرین بارت باشه به من دست میزنی و بهم میگی بیبی پسر اشغال (با داد)
کوک از این حرف ا/ت عصبی شد و از روی تخت بلند شد و به سمت ا/ت رفت و دستش بُرد سمت صورت ا/ت که بهش سیلی بزنه.
دستش رو با سرعت جلو بُرد و دقیقا دستش با صورت ا/ت دو سانتی متر فاصله داشت که به خودش اجازه نداد ا/ت رو بزنه.
ا/ت ترسیده بود و تو خودش جمع شده بود و کوک که دید ا/ت ازش میترسه ناراحت شد.
کوک دست ا/ت رو گرفت و کشیدش تو بغل خودش و محکم گرفتش.
+ ولم کن (با بغض و ترس)
* ا/ت ببخشید من واقعا نمیخواستم بترسونمت
+ اگه نمی خواستی بترسونیم چرا این کار رو کردی (با بغض و ترس)
کوک سر ا/ت رو روی سینش گذاشت و با ارامش ا/ت رو توی بغلش فشار میداد.
* وقتی بهم گفتی اشغال اختیار کار هام رو از دست دادم. واقعا ببخشید که ترسوندمت.
ا/ت حرفی نمیزد فقط آروم اشک میریخت.
سوک وارد اتاق شد و دید کوک ا/ت رو بغل کرده و ا/ت هم آروم گریه میکنه................
تا پارت بعد در خماری بمانید🤣🔪
۵٠ لایک
۵٠ کامنت
علامت ا/ت +
علامت تهیونگ _
علامت کوک *
علامت سوک ~
کوک قرص هاشو خورد که دید ا/ت به زور روی پاهاش وایساده، لیوان آب رو روی میز گذاشت و یه دستش رو زیر پاهای ا/ت و اون دستش رو زیر کمر ا/ت گذاشت و بلندش کرد.
ا/ت هر چقدر زور زد که خودشو آزاد کنه کوک محکم تر گرفتش.
+ بزارم زمین کووووووک
* بزارمت زمین که با درد روی پاهات وایسی
+ عیبی نداره ولم کن
* نوچ نمیشه
کوک اتاق رو به سمت اتاقش برد و وقتی توی پذیرایی بود که به سمت اتاق بره تهیونگ و سوک دیدن ا/ت تو بغل کوکه.
هر دو عصبی و متعجب شدن.
تهیونگ رفت سمت کوک و خواست ا/ت رو از بغل کوک بیرون بیاره.
_ بزارش زمین
* بزارمش زمین که شما حواستون بهش نباشه و درد بکشه
ا/ت با این حرف کوک یکم خوشحال شد که کسی به فکرشه و به خاطر همین دستاشو دور گردن کوک حلقه کرد و کوک هم بدون توجه به سوک و تهیونگ به سمت اتاق ا/ت حرکت کرد.
کوک ا/ت رو روی تختش خوابوند.
* ا/ت
+ هوم؟
* چرا دستاتو دور گردن من حلقه کردی
+ خوب خوب اممممم میخواستم نیوفتم
* دروغ نگو فسقلی
+ من فسقلی نیستم
* تو فسقلی منی
+ میگم من فسقلی نیستم
* تو فسقلی منی و تمام
+ من ن فسقلی هستم نه مال تو
* فسقلی نباشی هم مال من هستی
+ نییییییستم (با داد)
* داد نزن چون تو فقط مال منی بیبی
+ بسههههه عه
* باشه باشه عصبی نشو
+ ا/ت روی تخت غلت خورد و اون طرفی خوابید که کوک رو نبینه.
کوک هم رفت و پشت ا/ت خوابید و اروم اروم دستش رو از پشت روی شکم ا/ت گذاشت و اون دستش رو زیر گردن ا/ت.
+ دستاتو بردار
* بیبی اذیت نکن بخواب
ا/ت خودشو از بغل کوک کشید بیرون و به سمت در اتاقش رفت و گفت:
+ آخرین بارت باشه به من دست میزنی و بهم میگی بیبی پسر اشغال (با داد)
کوک از این حرف ا/ت عصبی شد و از روی تخت بلند شد و به سمت ا/ت رفت و دستش بُرد سمت صورت ا/ت که بهش سیلی بزنه.
دستش رو با سرعت جلو بُرد و دقیقا دستش با صورت ا/ت دو سانتی متر فاصله داشت که به خودش اجازه نداد ا/ت رو بزنه.
ا/ت ترسیده بود و تو خودش جمع شده بود و کوک که دید ا/ت ازش میترسه ناراحت شد.
کوک دست ا/ت رو گرفت و کشیدش تو بغل خودش و محکم گرفتش.
+ ولم کن (با بغض و ترس)
* ا/ت ببخشید من واقعا نمیخواستم بترسونمت
+ اگه نمی خواستی بترسونیم چرا این کار رو کردی (با بغض و ترس)
کوک سر ا/ت رو روی سینش گذاشت و با ارامش ا/ت رو توی بغلش فشار میداد.
* وقتی بهم گفتی اشغال اختیار کار هام رو از دست دادم. واقعا ببخشید که ترسوندمت.
ا/ت حرفی نمیزد فقط آروم اشک میریخت.
سوک وارد اتاق شد و دید کوک ا/ت رو بغل کرده و ا/ت هم آروم گریه میکنه................
تا پارت بعد در خماری بمانید🤣🔪
۱۰۶.۴k
۲۴ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.