پارت اخر
پارت اخر
روز زایمان بود
ا.ت به کمک دوستش رفت بیمارستان و زایمان کرد ولی از تهیونگ خبری نبود
ا.ت ویو
امروز زایمان کردم ولی تهیونگ نبود و واقعا دلم شکست رفتم نشستم روی صندلی حیاط وگریه میکردم
تهیونگ ویو امروز رفتم خونه به نامحون گفته بودم بره تاتوی عکس رو در بیاره ببینم ا.ته یانه چون به عکسه شک کردم
رفتم خونه یونا ولی نبود رفتم برای خودم دوکبوکی خیابونی بگیرم کارت کشیدم گفت موجودی کافی نیس یه موجودی کشیدن دیدم پولی نیس یعنی چی حالا خوبه پول نقد همرام بود رفتم خونه که نامی زنگ زد و گفت اسمش
لی سونیا هس ولی خودشو به تو کیم یونا معرفی کرده و پولای تورو بالا کشیده و اون عکسا هم همش فتوشاپ بود
گفتم ممنون و قط کردم
و شروع کردم به گریه کردن
حالا فهمیدم چرا شوگا من زد و بامن دعوا کرد ولی همه طرف من رو گرفتن و شوگا رو زدن و دعواش کردن
یه ا.ت زنک زدم بر نداشت
که یهو جنی به ذهنم رسید (دوسته ا.ت)
زنک زدم بهش یه سلان دادم مه هذچی از دهنش اومد رو بهم گفت
گفتم ا.ت کجاست
گفت بیمارستان (امام خمینی😂😂)
منم رفتم گفتم چیشده گفت زایمان کرد و یه دختر بدنیا اومد
گفتم کجاست الان
گفت حیاطه
رفتم دیدم نشسته داره گریه میکنه نشستم پیش و گفتم ببخشید
که گفت
ا.ت : برو پیش یونا الان اون تنهاست
تهیونگ :ا.ت من پیشیمونم
ا.ت :تهیونگ و پرید بغلش و به خوبی و خوشی زندگی کردن
پایان پارت اخر
امیدوارم خوشتون بیاد❤️
روز زایمان بود
ا.ت به کمک دوستش رفت بیمارستان و زایمان کرد ولی از تهیونگ خبری نبود
ا.ت ویو
امروز زایمان کردم ولی تهیونگ نبود و واقعا دلم شکست رفتم نشستم روی صندلی حیاط وگریه میکردم
تهیونگ ویو امروز رفتم خونه به نامحون گفته بودم بره تاتوی عکس رو در بیاره ببینم ا.ته یانه چون به عکسه شک کردم
رفتم خونه یونا ولی نبود رفتم برای خودم دوکبوکی خیابونی بگیرم کارت کشیدم گفت موجودی کافی نیس یه موجودی کشیدن دیدم پولی نیس یعنی چی حالا خوبه پول نقد همرام بود رفتم خونه که نامی زنگ زد و گفت اسمش
لی سونیا هس ولی خودشو به تو کیم یونا معرفی کرده و پولای تورو بالا کشیده و اون عکسا هم همش فتوشاپ بود
گفتم ممنون و قط کردم
و شروع کردم به گریه کردن
حالا فهمیدم چرا شوگا من زد و بامن دعوا کرد ولی همه طرف من رو گرفتن و شوگا رو زدن و دعواش کردن
یه ا.ت زنک زدم بر نداشت
که یهو جنی به ذهنم رسید (دوسته ا.ت)
زنک زدم بهش یه سلان دادم مه هذچی از دهنش اومد رو بهم گفت
گفتم ا.ت کجاست
گفت بیمارستان (امام خمینی😂😂)
منم رفتم گفتم چیشده گفت زایمان کرد و یه دختر بدنیا اومد
گفتم کجاست الان
گفت حیاطه
رفتم دیدم نشسته داره گریه میکنه نشستم پیش و گفتم ببخشید
که گفت
ا.ت : برو پیش یونا الان اون تنهاست
تهیونگ :ا.ت من پیشیمونم
ا.ت :تهیونگ و پرید بغلش و به خوبی و خوشی زندگی کردن
پایان پارت اخر
امیدوارم خوشتون بیاد❤️
۴.۹k
۰۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.