♡I'm Army ♡ ♡پارت ۹♡
نزاشت حرفم و بزنم و شروع کرد به بوسیدنم که با کماوردن نفس جدا شدیم
کوک:ببین لبات چی کار کرده با من که وقتی نفس کم میارم جدا میشم هالا بیخیال بیا بریم هتل
ات:بریم
تو راه کوکی دستم و ول نمیکرد و وقتی رسیدیم هتل دستم و گرفت کلی دستم و کشیدم
ات:اینجا نمیشه
کوکی: چرا ؟
ات:چون من نمیخوام کسی بدونه
کوکی:اگه اینطوری راحتی باش بیا بریم تو اتاقمون
ات:اتاقمون؟
کوکی:اره دیگه
ات:ببخشید ولی من میرم اتاق خودم
کوکی: چرا
ات: چون جیسو شک میکنه
کوکی:جیسو کی؟ پسره ؟ مزاحمت میشه ؟ نکنه دوست پسرته؟
ات:ایگو امان بده اول جیسو اسم دختره دوم اسم دوم هیسو سوم بله من یک دوست پسر دارم اونم جلو چشمم
کوکی: باش پس بیا بریم تو اسانسور
ات:باش
فردا صبح
ات: از خواب بیدار شدم لباسم و پوشیدم و رفتم و کلید اسانسور و زدم و دیدم کوکی تو اسانسوره
کوکی:صبح بخیر لیدی
ات:صبح بخیر مستر جئون
کوکی:تشرف نمیارین
ات:میارم
و وارد اسانسور شدی
همین که در اسانسور بسته شد کوکی پرید رو لبات و بعد صدای وایسادن اسانسور اومد و کوکی جدا شد
و یک مرد وارد شد و بین من و کوکی وایساد و بعد اسانسور وایسا دو پیاده شد
همین که در بسته شد
ات: دقیقا داری چی کار میکنی
کوکی: داشتم روزم و قشنک میکردم
ات: او از این چیز های هم بلد بودین مستر جئون
کوکی:بله اگه لیدی بخوان بهشون یاد میدم
ات: شاید تو توی حرف زدن خوب باشی ولی منم تو ناز کردن ماهرم
کوکی: او مثل دیشب
ات:من دیشب هیچ نازی نکردم
کوک: اوه پس وای با حال روزی که بخوای ناز کنی
اسانسور وایسارو هردو پیاده شدیم
کوک:ببین لبات چی کار کرده با من که وقتی نفس کم میارم جدا میشم هالا بیخیال بیا بریم هتل
ات:بریم
تو راه کوکی دستم و ول نمیکرد و وقتی رسیدیم هتل دستم و گرفت کلی دستم و کشیدم
ات:اینجا نمیشه
کوکی: چرا ؟
ات:چون من نمیخوام کسی بدونه
کوکی:اگه اینطوری راحتی باش بیا بریم تو اتاقمون
ات:اتاقمون؟
کوکی:اره دیگه
ات:ببخشید ولی من میرم اتاق خودم
کوکی: چرا
ات: چون جیسو شک میکنه
کوکی:جیسو کی؟ پسره ؟ مزاحمت میشه ؟ نکنه دوست پسرته؟
ات:ایگو امان بده اول جیسو اسم دختره دوم اسم دوم هیسو سوم بله من یک دوست پسر دارم اونم جلو چشمم
کوکی: باش پس بیا بریم تو اسانسور
ات:باش
فردا صبح
ات: از خواب بیدار شدم لباسم و پوشیدم و رفتم و کلید اسانسور و زدم و دیدم کوکی تو اسانسوره
کوکی:صبح بخیر لیدی
ات:صبح بخیر مستر جئون
کوکی:تشرف نمیارین
ات:میارم
و وارد اسانسور شدی
همین که در اسانسور بسته شد کوکی پرید رو لبات و بعد صدای وایسادن اسانسور اومد و کوکی جدا شد
و یک مرد وارد شد و بین من و کوکی وایساد و بعد اسانسور وایسا دو پیاده شد
همین که در بسته شد
ات: دقیقا داری چی کار میکنی
کوکی: داشتم روزم و قشنک میکردم
ات: او از این چیز های هم بلد بودین مستر جئون
کوکی:بله اگه لیدی بخوان بهشون یاد میدم
ات: شاید تو توی حرف زدن خوب باشی ولی منم تو ناز کردن ماهرم
کوکی: او مثل دیشب
ات:من دیشب هیچ نازی نکردم
کوک: اوه پس وای با حال روزی که بخوای ناز کنی
اسانسور وایسارو هردو پیاده شدیم
۶.۲k
۱۸ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.