قلب من ( پارت اول )
قلب من ( پارت اول )
* ویو ا/ت *
م/ا: ا/ت....بلند شو!
ا/ت : اخخخ....نمیخوام، بزار بخوابمممم!
م/ا : نه نمیشع....دیرت میشه هاااا!
ا/ت : یه چند مین دیگه....آماده میشم!
م/ا : باشه....الان پاشو....
ا/ت : هوفففف.....اوک....
مامانم رفت بیرون اتاقم منم بلند شدم....نگاهی به بیرون انداختم....نور آفتاب چشمم رو اذیت میکرد !
ا/ت : پوف....یه روز دیگه باید اون دوتا اسکولا رو تحمل کنم....
از رو تخت بلند شدم و رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و لباس مدرسه رو پوشیدم ( اسلاید دوم ) بعد یه سویشرت و کفش و جوراب کیوت هم پام کردم و یه برق لب زدم با کرم پودر و خط چشم گربه ای و سایه چشم .
ا/ت: خوبه....
یه عطر خوش بو هم زدم و کیفم رو برداشتم تا برم صبحونه بخورم.
ا/ت :حاضر شدم!
م/ا : خیلی خب....مینهو مرسونتت....
ا/ت : خیلی خب....
( مینهو برادر ا/ت هس)
بعد خوردن صبحانه رفتم سمت ماشین.
مینهو : هو....چه خبر خوشگل خانم؟
ا/ت : اصن حوصلتو ندارم....پس انقد کص نگو! ( بعله دیگه خواهر برادری🗿🤌🏻)
مینهو : برو بابا....جن*نده خانم!
ا/ت : گگگگ....
مینهو : ایش...!
* ۲۰ دقیقه بعد *
بعد ۲۰ دقیقه فوش و فوش کشی بلاخره رسیدیم...
مینهو : آخيش از دستش راحت شدیم...
ا/ت : هوم..همچنین!
مینهو : روز نفرت انگیزی رو برات آرزو میکنم.
ا/ت: منم...خدافظ...
مینهو : خدافظ!
داشتم با چشمام دنبال مینگ جو میگشتم چون اون اول از الونا میاد!
بلاخره پیداش کردم ! یسسس!
مینگ جو: اوووو....سلام شاسگول منننن!
ا/ت : سلام اشغال....دنبالت میگشتم !
مینگ جو : باز الینا دیر اومده نه ؟
ا/ت : چی انتظار داری؟
الونا : هی....پشت سر کی حرف میزنین؟
مینگ جو : اوپس....ریدیم!
ا/ت : آبم قعطه....!
الونا : هوم....خیلی خب ، بیاید بریم دفتر مدیر.
ا/ت و مینگ جو : اوکی....
با بچه ها رفتیم سمت دفتر مدیر....
در زدن.
مدیر : بیا داخل!
رفتیم تو.
ا/ت و دخترا : سلام...
مدیر : او....سلام، شما دانش آموز جدید هستین؟
الونا : بله!
مدیر : پس که اینطور....
ا/ت : خب.....کلاس ما کجاست؟
مدیر : ( به برگه نگاه کرد ) خب....شما.....کلاس ۴ هستین!
ا/ت و دخترا : ممنون....
مدیر : موفق باشید...
از دفتر خارج شدیم و دنبال کلاس ۴ میگشتیم....
مینگ جو : دخترا....پیدا کردمم!
ا/ت : آره خودشه....
الونا : خب تا دیر نشده بریم !
رفتیم داخل کلاس....معلم هنوز نیومده بود....همه نگاه ها روی ما بود!
داشتم نگاه میکردم که دنبال جای خالی بگردم....دیدم دقیقا سه تا صندلی خالیه!
ا/ت : دخترا....بیاین اونجا بشینیم!
مینگ جو : بریم....
الونا : اوک...
نشستیم.
* چند دقیقه بعد *
ا/ت : هوففف...حوصلم سر رفت!
الونا : برات برقصم؟
مینگ جو : آره برقص....
ا/ت : ( خنده)
الونا : یااا....
الونا : پوففف....چرا معلم کوفتی نیومد؟
ا/ت : خداااا....نمیدونستم روز اول مدرسه جدید انقدر قراره کصل کننده باشهههه!
شرطا پارت بعد :
لایک : ۱۵
کامنت : ۲
ببینم چیکار میکنین🗿🤌🏻
* ویو ا/ت *
م/ا: ا/ت....بلند شو!
ا/ت : اخخخ....نمیخوام، بزار بخوابمممم!
م/ا : نه نمیشع....دیرت میشه هاااا!
ا/ت : یه چند مین دیگه....آماده میشم!
م/ا : باشه....الان پاشو....
ا/ت : هوفففف.....اوک....
مامانم رفت بیرون اتاقم منم بلند شدم....نگاهی به بیرون انداختم....نور آفتاب چشمم رو اذیت میکرد !
ا/ت : پوف....یه روز دیگه باید اون دوتا اسکولا رو تحمل کنم....
از رو تخت بلند شدم و رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و لباس مدرسه رو پوشیدم ( اسلاید دوم ) بعد یه سویشرت و کفش و جوراب کیوت هم پام کردم و یه برق لب زدم با کرم پودر و خط چشم گربه ای و سایه چشم .
ا/ت: خوبه....
یه عطر خوش بو هم زدم و کیفم رو برداشتم تا برم صبحونه بخورم.
ا/ت :حاضر شدم!
م/ا : خیلی خب....مینهو مرسونتت....
ا/ت : خیلی خب....
( مینهو برادر ا/ت هس)
بعد خوردن صبحانه رفتم سمت ماشین.
مینهو : هو....چه خبر خوشگل خانم؟
ا/ت : اصن حوصلتو ندارم....پس انقد کص نگو! ( بعله دیگه خواهر برادری🗿🤌🏻)
مینهو : برو بابا....جن*نده خانم!
ا/ت : گگگگ....
مینهو : ایش...!
* ۲۰ دقیقه بعد *
بعد ۲۰ دقیقه فوش و فوش کشی بلاخره رسیدیم...
مینهو : آخيش از دستش راحت شدیم...
ا/ت : هوم..همچنین!
مینهو : روز نفرت انگیزی رو برات آرزو میکنم.
ا/ت: منم...خدافظ...
مینهو : خدافظ!
داشتم با چشمام دنبال مینگ جو میگشتم چون اون اول از الونا میاد!
بلاخره پیداش کردم ! یسسس!
مینگ جو: اوووو....سلام شاسگول منننن!
ا/ت : سلام اشغال....دنبالت میگشتم !
مینگ جو : باز الینا دیر اومده نه ؟
ا/ت : چی انتظار داری؟
الونا : هی....پشت سر کی حرف میزنین؟
مینگ جو : اوپس....ریدیم!
ا/ت : آبم قعطه....!
الونا : هوم....خیلی خب ، بیاید بریم دفتر مدیر.
ا/ت و مینگ جو : اوکی....
با بچه ها رفتیم سمت دفتر مدیر....
در زدن.
مدیر : بیا داخل!
رفتیم تو.
ا/ت و دخترا : سلام...
مدیر : او....سلام، شما دانش آموز جدید هستین؟
الونا : بله!
مدیر : پس که اینطور....
ا/ت : خب.....کلاس ما کجاست؟
مدیر : ( به برگه نگاه کرد ) خب....شما.....کلاس ۴ هستین!
ا/ت و دخترا : ممنون....
مدیر : موفق باشید...
از دفتر خارج شدیم و دنبال کلاس ۴ میگشتیم....
مینگ جو : دخترا....پیدا کردمم!
ا/ت : آره خودشه....
الونا : خب تا دیر نشده بریم !
رفتیم داخل کلاس....معلم هنوز نیومده بود....همه نگاه ها روی ما بود!
داشتم نگاه میکردم که دنبال جای خالی بگردم....دیدم دقیقا سه تا صندلی خالیه!
ا/ت : دخترا....بیاین اونجا بشینیم!
مینگ جو : بریم....
الونا : اوک...
نشستیم.
* چند دقیقه بعد *
ا/ت : هوففف...حوصلم سر رفت!
الونا : برات برقصم؟
مینگ جو : آره برقص....
ا/ت : ( خنده)
الونا : یااا....
الونا : پوففف....چرا معلم کوفتی نیومد؟
ا/ت : خداااا....نمیدونستم روز اول مدرسه جدید انقدر قراره کصل کننده باشهههه!
شرطا پارت بعد :
لایک : ۱۵
کامنت : ۲
ببینم چیکار میکنین🗿🤌🏻
۲۲.۶k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.