عشق اشتباهی پارت۵
پدر کوک:دهنتو ببند تو پسر واقعی من نیستی*بلند*پس میتونم راحت بکشمت*اروم*
راوی:اشکای کوک ناخوداگاه از چشماش سرازیر شد.باورش نمیشد اون پسر کوچولویی که عاشقانه خانواده ش رو دوست داشت..همش الکی بود
کوک:برای جونم شده این کارو میکنم*بغض
*پایان فلش بک
راوی:کوک توی فکر بود که میا و تهیونگ و
ا/ت اومدن پیشش
تهیونگ:امم....سلام من تهیونگم
کوک:سلام منم جونگ کوکم
دوتا شون:خوشبختم
میا:اولش که دیدمت ازت بدم اومد ولی الان به نظرم پسر باحالی هستی
کوک:😊
تهیونگ:خب نظرت چیه شب باهامون بیای بیرون
کوک ویو
وایی خدا انگار داره همه ی موقیعت های به ا/ت نزدیک شدن رو کنار هم میزاره تا من نمیرم🥲
کوک:اره حتما
ا/ت:خب کجا بریم
تهیونگ:.......
لایک نمیخوام
کامنت بزارین روحیه بدین🥲😂
راوی:اشکای کوک ناخوداگاه از چشماش سرازیر شد.باورش نمیشد اون پسر کوچولویی که عاشقانه خانواده ش رو دوست داشت..همش الکی بود
کوک:برای جونم شده این کارو میکنم*بغض
*پایان فلش بک
راوی:کوک توی فکر بود که میا و تهیونگ و
ا/ت اومدن پیشش
تهیونگ:امم....سلام من تهیونگم
کوک:سلام منم جونگ کوکم
دوتا شون:خوشبختم
میا:اولش که دیدمت ازت بدم اومد ولی الان به نظرم پسر باحالی هستی
کوک:😊
تهیونگ:خب نظرت چیه شب باهامون بیای بیرون
کوک ویو
وایی خدا انگار داره همه ی موقیعت های به ا/ت نزدیک شدن رو کنار هم میزاره تا من نمیرم🥲
کوک:اره حتما
ا/ت:خب کجا بریم
تهیونگ:.......
لایک نمیخوام
کامنت بزارین روحیه بدین🥲😂
۹.۷k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.