فیک مافیای سرد: پارت ۶
*پرش زمانی پیش ا/ت و جونگ کوک *
ا/ت *
خب قمار کردنشون بلاخره تموم شد و مساوی شدن جونگ کوک از این خیلی عصبی بود که نبرده
پ/ت : خب آقای جعون انگاری مساوی شدیم حالا چیکار کنیم
- معلومه که بی تجربه نیستید خب به نظرم فردا شب یه بار دیگه قمار کنیم اما من شرطم رو عوض میکنم
پ/ت : پاشه قبوله ولی شرطتون چیه ؟
- فردا شب بهتون میگم فعلا خداحافظ
پ/ج : خداحافظ آقای دنلیک شب خوبی بود فردا صبح میام شرکتتون یه کار مهم دارم
پ/ت : بله حتما شبتون بخیر
کوک*
از بار اومدیم بیرون و ا/ت همراه پدرش رفت و منم رفتم تو ماشین اول داشتم میرفتم تا پدرم رو برسونم
پ/ج : خب کوک بگو ببینم برا چی می خوای شرطت رو عوض کنی
- خب راستش بابا من از ا/ت خوشم اومده و میخوام این شرط رو بزارم که اگر برنده شدم ا/ت رو به من بده
پ/ج : نه اینکار رو نکن چون من بهتر از تو انتونی رو میشناسم اون حاضره جونشو بده ولی همین کاری نکنه راستش منم از دخترش خوشم اومده و فردا میخوام به شرکتشون برم و بگم که تو با ا/ت ازدواج کنی چطوره
- چی خب راستش بابا نمیدونم چی باید بگم فکر نکنم ا/ت قبول کنه آخه ما دوتا تو یه مدرسه هستیم و اون از من بدش میاد
پ/ج : تو کاری به این کارا نداشته باش خودم میدونم چیکار کنم
کوک *
پدرم رو رسوندم و داشتم میرفتم خونه خودم که گوشیم زنگ خرد جیهوپ بود و گفت همین الان برم خونه تهیونگ
زینگ زینگ زینگ
هوپی : بله بله کیه عه کوک تویی بیا تو برات یه سوپرایز داریم
کوک : جیهوپ بخیال میدونی از سوپرایز متنفرم
هوپی : ولی این فرق میکنه آقا ته ما عاشق شده
کوک : عه واقعا چه خوب مبارکه حالا صبر کنید منم براتون یه خبری دارم راستی ته کجاست
ته : سلام کوک
کوک : سلام چطوری
زینگ زینگ زینگ زینگ
هوپی : ای خدا دیگه کیه بابا چه خبره
جین و جیمین و نامجون بودن
- خب بچه ها بیاید بشینید تا خبرم رو بگم بهتون دیگه
جین : راستی کوک با دنلیک قمار کردی چیشد
- آره مساوی شدیم ولی قرار شد فردا شب هم قمار کنیم حالا ساکت شو میخوام بگم
ته : خب بگو دیگه
کوک : بچه ها من قراره ازدواج کنمممم
اعضا : بلههههههههههه چییییییی چیمیگیییییییی
کوک : وا چتونه یعنی من نمیتونم عاشق بشم
نامی : آخه تو و عاشقی هه هه هه
کوک : کوفت عه حالا نمیخوای بدونید کیه
جیمی : بگو بگو
کوک : همون دختره که تازه اومده مدرسه ا/ت
هوپی : عه ها 😐😶
ته : چی ا/ت یعنی میخوای بگی عاشق ا/ت شدی
- راستش آره بابام هم ازش خوشش اومد و قراره فردا بره و با بابا ا/ت حرف بزنه
ته : ولی ولی آخه اینجوری نمیشه کوک ( یکم با داد )
هوپی : ته آروم باش پسر
- چیه نکنه مشکلی داری ها نکنه اون دختری که عاشقش شدی ا/ته ها بگو دیگه ( با داد بلند و عصبی )
جیمی : هی بچه ها آروم باشید ببینم بخاطر یه دختر دوستیتون رو خراب نکنید
ا/ت *
خب قمار کردنشون بلاخره تموم شد و مساوی شدن جونگ کوک از این خیلی عصبی بود که نبرده
پ/ت : خب آقای جعون انگاری مساوی شدیم حالا چیکار کنیم
- معلومه که بی تجربه نیستید خب به نظرم فردا شب یه بار دیگه قمار کنیم اما من شرطم رو عوض میکنم
پ/ت : پاشه قبوله ولی شرطتون چیه ؟
- فردا شب بهتون میگم فعلا خداحافظ
پ/ج : خداحافظ آقای دنلیک شب خوبی بود فردا صبح میام شرکتتون یه کار مهم دارم
پ/ت : بله حتما شبتون بخیر
کوک*
از بار اومدیم بیرون و ا/ت همراه پدرش رفت و منم رفتم تو ماشین اول داشتم میرفتم تا پدرم رو برسونم
پ/ج : خب کوک بگو ببینم برا چی می خوای شرطت رو عوض کنی
- خب راستش بابا من از ا/ت خوشم اومده و میخوام این شرط رو بزارم که اگر برنده شدم ا/ت رو به من بده
پ/ج : نه اینکار رو نکن چون من بهتر از تو انتونی رو میشناسم اون حاضره جونشو بده ولی همین کاری نکنه راستش منم از دخترش خوشم اومده و فردا میخوام به شرکتشون برم و بگم که تو با ا/ت ازدواج کنی چطوره
- چی خب راستش بابا نمیدونم چی باید بگم فکر نکنم ا/ت قبول کنه آخه ما دوتا تو یه مدرسه هستیم و اون از من بدش میاد
پ/ج : تو کاری به این کارا نداشته باش خودم میدونم چیکار کنم
کوک *
پدرم رو رسوندم و داشتم میرفتم خونه خودم که گوشیم زنگ خرد جیهوپ بود و گفت همین الان برم خونه تهیونگ
زینگ زینگ زینگ
هوپی : بله بله کیه عه کوک تویی بیا تو برات یه سوپرایز داریم
کوک : جیهوپ بخیال میدونی از سوپرایز متنفرم
هوپی : ولی این فرق میکنه آقا ته ما عاشق شده
کوک : عه واقعا چه خوب مبارکه حالا صبر کنید منم براتون یه خبری دارم راستی ته کجاست
ته : سلام کوک
کوک : سلام چطوری
زینگ زینگ زینگ زینگ
هوپی : ای خدا دیگه کیه بابا چه خبره
جین و جیمین و نامجون بودن
- خب بچه ها بیاید بشینید تا خبرم رو بگم بهتون دیگه
جین : راستی کوک با دنلیک قمار کردی چیشد
- آره مساوی شدیم ولی قرار شد فردا شب هم قمار کنیم حالا ساکت شو میخوام بگم
ته : خب بگو دیگه
کوک : بچه ها من قراره ازدواج کنمممم
اعضا : بلههههههههههه چییییییی چیمیگیییییییی
کوک : وا چتونه یعنی من نمیتونم عاشق بشم
نامی : آخه تو و عاشقی هه هه هه
کوک : کوفت عه حالا نمیخوای بدونید کیه
جیمی : بگو بگو
کوک : همون دختره که تازه اومده مدرسه ا/ت
هوپی : عه ها 😐😶
ته : چی ا/ت یعنی میخوای بگی عاشق ا/ت شدی
- راستش آره بابام هم ازش خوشش اومد و قراره فردا بره و با بابا ا/ت حرف بزنه
ته : ولی ولی آخه اینجوری نمیشه کوک ( یکم با داد )
هوپی : ته آروم باش پسر
- چیه نکنه مشکلی داری ها نکنه اون دختری که عاشقش شدی ا/ته ها بگو دیگه ( با داد بلند و عصبی )
جیمی : هی بچه ها آروم باشید ببینم بخاطر یه دختر دوستیتون رو خراب نکنید
۱۲.۸k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.