یین و یانگ (پارت ۱۰)
رسیدم اونجا، با یه کتابخونه بزرگ و قشنگ روبرو شدم که پر از میز های تمیز و مرتب برای مطالعه بود . روی میز کنار پنجره نشستم ، هندزفریم رو گذاشتم توی گوشم و شروع کردم به درس خوندن . خیلی وقت بود پای درس و کتاب ننشسته بودم . یعد یک ساعت و خوده ای ، خسته شدم و سرم رو بلند کردم . داشتم اطراف رو نگاه می کردم که چشمم افتاد به یه قهوه ساز . منم که عاشق قهوه ! رفتم برای خودم قهوه درست کردم و توی یه لیوان یکبار مصرف ریختم . داشتم برمی گشتم برم سر میزم که یهو یه پسر تقریبا همسن خودم گفت : هی دختر خانوم ، قهوه ساز پولیه! گفتم : عه ، خب پس بفرمایید . و پول رو گذاشتم کنار قهوه ساز . برگشتم سر میزم ، خواستم دوباره شروع کنم درس خوندن که پسره اومد بالا سرم و گفت : تا حالا اینجا ندیدمت ، عضو جدیدی ؟ گفتم : بله ، ولی هنوز عضو نشدم . دستشو دراز کرد سمتم و گفت : من ریوجین هستم . از دیدنت خوشبختم . گفتم : ا/ت هستم . منم همینطور . و بهش دست دادم . ریوجین گفت : اگه چیزی نیاز داشتی ، من اونورم . گفتم : ممنون . بعدشم شروع کردم درس خوندن ولی می تونستم نگاه های خیره ریوجین رو حس کنم .
"از زبان ریوجین "
تا حالا دختری به این خوشگلی ندیدم . تمام مدت یه لبخند کیوت روی لبش نشسته . انقدر بهش خیره شدم که خودشو جمع کرد و با خجالت نشست . دیدم معذب شده ، رفتم سرکار خودم .
"از زبان ا/ت "
نزدیکای ساعت ۲ بود که وسایلام رو جمع کردم و راه افتادم سمت خونه . تصمیم گرفتم یه غذای کره ای بپزم ، پس توی گوگل زدم و از روی دستورش غذا درست کردم . برای اولین بار خیلی خوشمزه بود . بعد از ناهار، روی دنسم و صدام کار کردم تا شام . شام سبکی خوردم و بعد شام هم خوندن تمرین کردم . انقدر خسته بودم که تا سرم رو روی بالش گذاشتم ، خوابم برد .
(۲ روز بعد)
توی ۲ روز گذشته حسابی روی صدام کار کردم و درسام رو خوندم . امروز اولین روز مدرسمه و من خیلی استرس دارم و البته هیجان . دلم به هم می پیچید و بدجور درد می کرد ، همش به خاطر استرسه . دیروز رفتم یونیفرم گرفتم ، یونیفرم مدرسه های کره از زمین تا آسمون با ایران فرق می کنه . یونیفرمم رو پوشیدم و یه جوراب ساق بلند که تا زانوم بود رو پوشیدم . دامن مون ساده طوسی بود . با یه پیراهن سفید و کت زرشکی . موهام رو مرتب شونه کردم و کیفم رو روی دوشم انداختم . در تمام طول مسیر به این فکر کردم که چطور رفتار کنم ، چه کار کنم و اینجور چیزا .
#فیک_بی_تی_اس
"از زبان ریوجین "
تا حالا دختری به این خوشگلی ندیدم . تمام مدت یه لبخند کیوت روی لبش نشسته . انقدر بهش خیره شدم که خودشو جمع کرد و با خجالت نشست . دیدم معذب شده ، رفتم سرکار خودم .
"از زبان ا/ت "
نزدیکای ساعت ۲ بود که وسایلام رو جمع کردم و راه افتادم سمت خونه . تصمیم گرفتم یه غذای کره ای بپزم ، پس توی گوگل زدم و از روی دستورش غذا درست کردم . برای اولین بار خیلی خوشمزه بود . بعد از ناهار، روی دنسم و صدام کار کردم تا شام . شام سبکی خوردم و بعد شام هم خوندن تمرین کردم . انقدر خسته بودم که تا سرم رو روی بالش گذاشتم ، خوابم برد .
(۲ روز بعد)
توی ۲ روز گذشته حسابی روی صدام کار کردم و درسام رو خوندم . امروز اولین روز مدرسمه و من خیلی استرس دارم و البته هیجان . دلم به هم می پیچید و بدجور درد می کرد ، همش به خاطر استرسه . دیروز رفتم یونیفرم گرفتم ، یونیفرم مدرسه های کره از زمین تا آسمون با ایران فرق می کنه . یونیفرمم رو پوشیدم و یه جوراب ساق بلند که تا زانوم بود رو پوشیدم . دامن مون ساده طوسی بود . با یه پیراهن سفید و کت زرشکی . موهام رو مرتب شونه کردم و کیفم رو روی دوشم انداختم . در تمام طول مسیر به این فکر کردم که چطور رفتار کنم ، چه کار کنم و اینجور چیزا .
#فیک_بی_تی_اس
۷.۱k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.