پارت سه چندپارتی ته
ویو میرا
تهیونگ رفته بود تو اتاقش..الان بهترین موقع بود...
رفتم یواشکی گوشیش و برداشتم و شماره ی اون دختره و برداشتم..
از گوشی خودم براش فیلم تهیونگ که داشت چند نفرو شکنجه میکرد فرستادم..
آنا ویو
داشتیم با هوسوک فیلم میدیدیم که برام نوتیف اومد..بازش کردم
یه فیلم فرستاده بود و نوشته بود:هنوزم دوست داری با تهیونگ رابطه داشته باشی؟
فیلم و باز کردم..تهیونگ بود که داشت چند نفرو شکنجه میداد..
فوری به تهیونگ زنگ زدم
ته:جاانم بیبی
آنا:تو مافیایی تهیونگ
تهیونگ با بغض:آ آنا ت تروخدا ولم نکن
آنا :واسه چی ولت کنم خنگ خدا؟اشکال نداره که..فقط ته ته یه چیزی میخوام..
ته:مرسییی بیبییی ..خب چی میخوای.؟
آنا:بهم تیراندازی یاد میدی تهیونگ ژونم؟(کیوت)
ته:باشه حتماا.فقط نگفتی از کجا فهمیدی؟
آنا:یکی برام یه فیلم فرستاد که تو داشتی چندنفرو شکنجه میدادی زیرشم نوشته بود که هنوز میخوای دوس دختر تهیونگ باشی؟
ته:اوکی بیب..بای
آنا:بای بای
جیهوپ:آنااا با کی حرف میزدی؟
آنا:تو رو سننه؟
جیهوپ:بی تر ادب 😐
تهیونگ ویو
ایششش معلوم نیس کار کی بوده..ولی خوب شد آنا فهمید ولی ولم نکرد..ولی عجیب بودشا هیچی نگفت.برا همین چیزاشه که عاشقش شدم دیگه..
رفتم پایین که دیدم خالمو اون دختر چندشش دارن میرن..خداروشکر
خ ته:خدافظ پسرم..
میرا:بای بای اوپااا
م ته:وایسید تهیونگ میرسونتون
خ ته:باشه
ایشش مجبورم تو راه با اون دختره سروکله بزنم...
کتمو پوشیدم و کلیدمو برداشتم..
توی راه بودیم که میرا گفت:اوپااا آهنگ دیگه نداری؟
ته:نه
میرا:پس من میذارم..خم شد جلوی ماشین و دستش و روی شونم گذاشت..
جوری نزدیکم بود که نفسش بهم میخورد..
میرا:راستی اوپااا به اون دختره گفتی مافیایی؟
ته:آره اتفاقا خیلی هم خوشش اومد،تازه قراره بهش تیراندازی یاد بدم..
میرا ویو
ایششش چرا جواب نداد؟یه فکر دیگه به ذهنم رسید که رابطشون و خراب کنم..
تهیونگ رفته بود تو اتاقش..الان بهترین موقع بود...
رفتم یواشکی گوشیش و برداشتم و شماره ی اون دختره و برداشتم..
از گوشی خودم براش فیلم تهیونگ که داشت چند نفرو شکنجه میکرد فرستادم..
آنا ویو
داشتیم با هوسوک فیلم میدیدیم که برام نوتیف اومد..بازش کردم
یه فیلم فرستاده بود و نوشته بود:هنوزم دوست داری با تهیونگ رابطه داشته باشی؟
فیلم و باز کردم..تهیونگ بود که داشت چند نفرو شکنجه میداد..
فوری به تهیونگ زنگ زدم
ته:جاانم بیبی
آنا:تو مافیایی تهیونگ
تهیونگ با بغض:آ آنا ت تروخدا ولم نکن
آنا :واسه چی ولت کنم خنگ خدا؟اشکال نداره که..فقط ته ته یه چیزی میخوام..
ته:مرسییی بیبییی ..خب چی میخوای.؟
آنا:بهم تیراندازی یاد میدی تهیونگ ژونم؟(کیوت)
ته:باشه حتماا.فقط نگفتی از کجا فهمیدی؟
آنا:یکی برام یه فیلم فرستاد که تو داشتی چندنفرو شکنجه میدادی زیرشم نوشته بود که هنوز میخوای دوس دختر تهیونگ باشی؟
ته:اوکی بیب..بای
آنا:بای بای
جیهوپ:آنااا با کی حرف میزدی؟
آنا:تو رو سننه؟
جیهوپ:بی تر ادب 😐
تهیونگ ویو
ایششش معلوم نیس کار کی بوده..ولی خوب شد آنا فهمید ولی ولم نکرد..ولی عجیب بودشا هیچی نگفت.برا همین چیزاشه که عاشقش شدم دیگه..
رفتم پایین که دیدم خالمو اون دختر چندشش دارن میرن..خداروشکر
خ ته:خدافظ پسرم..
میرا:بای بای اوپااا
م ته:وایسید تهیونگ میرسونتون
خ ته:باشه
ایشش مجبورم تو راه با اون دختره سروکله بزنم...
کتمو پوشیدم و کلیدمو برداشتم..
توی راه بودیم که میرا گفت:اوپااا آهنگ دیگه نداری؟
ته:نه
میرا:پس من میذارم..خم شد جلوی ماشین و دستش و روی شونم گذاشت..
جوری نزدیکم بود که نفسش بهم میخورد..
میرا:راستی اوپااا به اون دختره گفتی مافیایی؟
ته:آره اتفاقا خیلی هم خوشش اومد،تازه قراره بهش تیراندازی یاد بدم..
میرا ویو
ایششش چرا جواب نداد؟یه فکر دیگه به ذهنم رسید که رابطشون و خراب کنم..
۴.۳k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.