اشیاء لعنتی همه جا را اشغال کرده بودند. هیچ جایی دیگر مت
اشیاء لعنتی همهجا را اشغال کرده بودند. هیچجایی دیگر متعلق به او نبود. هیچ جایی نمیتوانست تنها باشد. چطور میتوانست ، از شر تمام اینها خلاص شود؟ کلید و کفشهایش ، لباس تناش ، این نردهی مضحک که کنار پلهها بود. احساس کرد سرش گیج میرود ، حالت تهوع شدیدی به او دست داد. سعی کرد زودتر از ساختمان خارج شود.
ساختمان هم یک شئ بزرگ بود که او را بلعیده بود. وحشت تمام وجودش را فرا گرفت. او هیچکدام از اینها را نمیخواست.
اشیاء لعنتی همهجا را اشغال کرده بودند. هیچجایی دیگر متعلق به او نبود. هیچ جایی نمیتوانست تنها باشد. چطور میتوانست ، از شر تمام اینها خلاص شود؟ کلید و کفشهایش ، لباس تناش ، این نردهی مضحک که کنار پلهها بود. احساس کرد سرش گیج میرود ، حالت تهوع شدیدی به او دست داد. سعی کرد زودتر از ساختمان خارج شود.
ساختمان هم یک شئ بزرگ بود که او را بلعیده بود. وحشت تمام وجودش را فرا گرفت. او هیچکدام از اینها را نمیخواست.
۱.۰k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.