پارت ۶ :) شرمنده دیر شد دیگه
÷باید یکی رو توی این جمع ببوسی
هیونجین خنده ای میزنه سرشو بالا میاره نگاه لینو میکنه
+نظرت راجب بوسه با خودت چیه ها
لینو که انتظار اینو نداشت چشم هاش خشک شد گفت
×نه .نه منظورم اینکه فل--
-بچها من خستم شما بازی کنین
فلیکس بدون اینکه چیزی بگه رفت
هیونجین پشت فلیکس بلند شد رو به بقیه گفت
+ منم خستم میرم بخوابم شما هم اگه بهتون برمیخوره برین
و بعد به سمت بالا رفت
جولیکا هان لینو نگاهی به هم کردن
÷خاک برسرت باید نمیزاشتی بره
!بس کن لینو دیدی فلیکس نمیخواست
=بچها منم خستم دیگه مزاحم نمیشم
هان بلند شد بره که دستش توسط لینو گرفته شد
÷میرسونمت
بعد رفتن هیونجین روی تخت دراز کشید به سقف نگاه میکرد
" چرا بلند شد باید این جرعت انجام میداد "
از روی تخت بلند شد سمت گوشیش رفت با دیدن پیام لینو روی صندلی نشست پاهاش روی میز جلوش گذاشت
÷پیرمرد چرا اینقدر خری
+ چی
÷میگم فرصت به این خوبه باید میرفتی تو لباش
+ بس کن لینو دیدی نمیخواست کاری کنم الانم تشنمه بعدا بهت پیام میدم شب بخیر و گوشی رو خاموش کرد روی نیز پرت کرد پاهاش رو از روی میز برداشت به سمت در قدم برداشت وقتی از اتاق خارج شد با لامپ روشن اتاق فلیکس روبه رو شده
"یعنی هنوز بیداره "
و بعد به سمت پایین رفت با روشن بودن لامپ آشپزخانه کمی جلو رفت فلیکس دید که داشت آب میخورد آروم به سمتش میره لیوان رو برمیداره کمی از آب میریزه داخلش بعد خوردن آب بدون توجه به فلیکس خواست از آشپزخانه بره بیرون که با صدا زدنش توسط فلیکس ایستاد
-هیونجین
+ بله
فلیکس ذره ای استرس بخاطر سوال که میخواست بپرسه داشت اما دل زد به دریا
-تو ... عمم تو به لینو حس داری
هیونجین حس کرد بد شنید پس دوباره پرسید
+چی نفهمیدم
-ولش کن مهم نیست
تا خواست ازش فاصله بگیره که توسط هیونجین دستش گرفته شد و به سمت دیوار هلش داد و بین دیوار هیونجین قرار گرفت
هیونجین دستش رو بالا سر فلیکس گذاشت گف
+یه بار دیگه حرف رو تکرار کن
-هیونجین سوالم مسخره بود ول-
+ میگم بگو
کلمه آخر با فریاد گفت
فلیکس کمی به خودش جرعت داد گفت
-گفتم به لینو حس داری
هیونجین تک خنده ای زد دستش روی موهای پسر کشید گفت
+ نه چرا باید لینو رو دوست داشته باشم اون خودش یکی دیگه رو دوست داره
-پس چرا تو سوالی که پرسید اسم اونو بردی
+عام خوب نمیشد جولیکا رو بوسید هان هم که نه لینو که اصلا و تو
فلیکس سرشو بالا آورد گفت
-من دیگه بازی نکردم هیونجین
+ بس کن فلیکس اون موقع که سوال پرسید تو بازی بودی
-ولی تو --
با حس لبای سرد هیونجین روی لباش چشم هاش گشاد تر از حالت ممکن شد هیونجین هیچ تکونی نمیخورد دلش نمیخواست کنار بکشه اما ادامه دادن هم جای خوبی نبود
#هیونلیکس
هیونجین خنده ای میزنه سرشو بالا میاره نگاه لینو میکنه
+نظرت راجب بوسه با خودت چیه ها
لینو که انتظار اینو نداشت چشم هاش خشک شد گفت
×نه .نه منظورم اینکه فل--
-بچها من خستم شما بازی کنین
فلیکس بدون اینکه چیزی بگه رفت
هیونجین پشت فلیکس بلند شد رو به بقیه گفت
+ منم خستم میرم بخوابم شما هم اگه بهتون برمیخوره برین
و بعد به سمت بالا رفت
جولیکا هان لینو نگاهی به هم کردن
÷خاک برسرت باید نمیزاشتی بره
!بس کن لینو دیدی فلیکس نمیخواست
=بچها منم خستم دیگه مزاحم نمیشم
هان بلند شد بره که دستش توسط لینو گرفته شد
÷میرسونمت
بعد رفتن هیونجین روی تخت دراز کشید به سقف نگاه میکرد
" چرا بلند شد باید این جرعت انجام میداد "
از روی تخت بلند شد سمت گوشیش رفت با دیدن پیام لینو روی صندلی نشست پاهاش روی میز جلوش گذاشت
÷پیرمرد چرا اینقدر خری
+ چی
÷میگم فرصت به این خوبه باید میرفتی تو لباش
+ بس کن لینو دیدی نمیخواست کاری کنم الانم تشنمه بعدا بهت پیام میدم شب بخیر و گوشی رو خاموش کرد روی نیز پرت کرد پاهاش رو از روی میز برداشت به سمت در قدم برداشت وقتی از اتاق خارج شد با لامپ روشن اتاق فلیکس روبه رو شده
"یعنی هنوز بیداره "
و بعد به سمت پایین رفت با روشن بودن لامپ آشپزخانه کمی جلو رفت فلیکس دید که داشت آب میخورد آروم به سمتش میره لیوان رو برمیداره کمی از آب میریزه داخلش بعد خوردن آب بدون توجه به فلیکس خواست از آشپزخانه بره بیرون که با صدا زدنش توسط فلیکس ایستاد
-هیونجین
+ بله
فلیکس ذره ای استرس بخاطر سوال که میخواست بپرسه داشت اما دل زد به دریا
-تو ... عمم تو به لینو حس داری
هیونجین حس کرد بد شنید پس دوباره پرسید
+چی نفهمیدم
-ولش کن مهم نیست
تا خواست ازش فاصله بگیره که توسط هیونجین دستش گرفته شد و به سمت دیوار هلش داد و بین دیوار هیونجین قرار گرفت
هیونجین دستش رو بالا سر فلیکس گذاشت گف
+یه بار دیگه حرف رو تکرار کن
-هیونجین سوالم مسخره بود ول-
+ میگم بگو
کلمه آخر با فریاد گفت
فلیکس کمی به خودش جرعت داد گفت
-گفتم به لینو حس داری
هیونجین تک خنده ای زد دستش روی موهای پسر کشید گفت
+ نه چرا باید لینو رو دوست داشته باشم اون خودش یکی دیگه رو دوست داره
-پس چرا تو سوالی که پرسید اسم اونو بردی
+عام خوب نمیشد جولیکا رو بوسید هان هم که نه لینو که اصلا و تو
فلیکس سرشو بالا آورد گفت
-من دیگه بازی نکردم هیونجین
+ بس کن فلیکس اون موقع که سوال پرسید تو بازی بودی
-ولی تو --
با حس لبای سرد هیونجین روی لباش چشم هاش گشاد تر از حالت ممکن شد هیونجین هیچ تکونی نمیخورد دلش نمیخواست کنار بکشه اما ادامه دادن هم جای خوبی نبود
#هیونلیکس
۶۷۹
۲۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.