فیک آخرش چی میشه:) P1
سلام من ا.ت کیم هستم. من 19سالمه و تنها زندگی میکنم.
خودم میرم دانشگاه خودم برمیگردم... آخه پدر و مادر من از هم جدا شدن و گفتن من باید تنها زندگی کنم.حتی دیگه گفتن فکر کن مارو نمیشناسی. بگذریم من توی یک آپارتمان زندگی میکنم که دوازده طبقس و بهتره بگم من 24 تا همسایه دارم که همشون هم پر سر و صدا هستن به غیر از واحد بغلیم.
واحد بغلیم دو تا پسر زندگی میکنن که خیلی آرومن...
خب یک روز دیگه بود و دانشگاه تموم شد و نمیخواستم برم خوابگاه و میخواستم برگردم خونه. چون شب و دیر بود تاکسی یا چیزی نبود پس با کلی ترس و لرز شروع کردم به راه رفتن به سوی خونه. با کلییی ترس رسیدم دم در ولی وقتی رفتم تو در پارکینگ باز بود و یه پسر که صورتش زخمی و خونی بود افتاده بود زمین. حالا که دقت میکنم اون همسایه بغلیم جئون جونگ کوکه. سریع هل شدم و اول رفتم سمت واحد اونا در زدم ولی کسی نبود پس گوشیم و برداشتم و زنگ زدم آمبولانس
از اونجایی که ذهن بچه گونه ای داشتم گفتم الان میندازن تقصیر من 😅😅
خب بیخیال
(5مینت بعد)
آمبولانس اومد بردش منم رفتم سمت واحدم. خب نسبتی باهاش نداشتم که برم بیمارستان. ولی اصلا از این سر در نیاوردم که چرا وسط پارکینگ زخمی افتاده بود؟!؟
هم واحدیش هم که نبود شاید دعواشون شده...
اههه من چقدر فضولماااا
(20دقیقه بعد)
ساعت 11 بود منم خوابم نمیومد نشستم تلوزیون ببینم..
یهو در واحدمون زده شد که خیلییییی ترسیدم....
رفتم از سوراخ در نگاه کردم آشنا میومد...
پس باز کردم
ا. ت: بله؟
تهیونگ: سلام من واحد بغلیتم
ا.ت: اووو سلام کاری داشتید؟!
تهیونگ:هم واحدیم جونگ کوک هنوز نیومده تو ندیدیش؟
وای حالا چی بگم خدایا
ا.ت: نه من ندیدمش..
تهیونگ: آها باشه ممنون♡
ا. ت: خدافظ
حمایت کنیدد😥😥😥😥
خودم میرم دانشگاه خودم برمیگردم... آخه پدر و مادر من از هم جدا شدن و گفتن من باید تنها زندگی کنم.حتی دیگه گفتن فکر کن مارو نمیشناسی. بگذریم من توی یک آپارتمان زندگی میکنم که دوازده طبقس و بهتره بگم من 24 تا همسایه دارم که همشون هم پر سر و صدا هستن به غیر از واحد بغلیم.
واحد بغلیم دو تا پسر زندگی میکنن که خیلی آرومن...
خب یک روز دیگه بود و دانشگاه تموم شد و نمیخواستم برم خوابگاه و میخواستم برگردم خونه. چون شب و دیر بود تاکسی یا چیزی نبود پس با کلی ترس و لرز شروع کردم به راه رفتن به سوی خونه. با کلییی ترس رسیدم دم در ولی وقتی رفتم تو در پارکینگ باز بود و یه پسر که صورتش زخمی و خونی بود افتاده بود زمین. حالا که دقت میکنم اون همسایه بغلیم جئون جونگ کوکه. سریع هل شدم و اول رفتم سمت واحد اونا در زدم ولی کسی نبود پس گوشیم و برداشتم و زنگ زدم آمبولانس
از اونجایی که ذهن بچه گونه ای داشتم گفتم الان میندازن تقصیر من 😅😅
خب بیخیال
(5مینت بعد)
آمبولانس اومد بردش منم رفتم سمت واحدم. خب نسبتی باهاش نداشتم که برم بیمارستان. ولی اصلا از این سر در نیاوردم که چرا وسط پارکینگ زخمی افتاده بود؟!؟
هم واحدیش هم که نبود شاید دعواشون شده...
اههه من چقدر فضولماااا
(20دقیقه بعد)
ساعت 11 بود منم خوابم نمیومد نشستم تلوزیون ببینم..
یهو در واحدمون زده شد که خیلییییی ترسیدم....
رفتم از سوراخ در نگاه کردم آشنا میومد...
پس باز کردم
ا. ت: بله؟
تهیونگ: سلام من واحد بغلیتم
ا.ت: اووو سلام کاری داشتید؟!
تهیونگ:هم واحدیم جونگ کوک هنوز نیومده تو ندیدیش؟
وای حالا چی بگم خدایا
ا.ت: نه من ندیدمش..
تهیونگ: آها باشه ممنون♡
ا. ت: خدافظ
حمایت کنیدد😥😥😥😥
۱.۹k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.