فیک قرارتصادفی من با عشق زندگیم
«پارت:۴۳»
سرمش که تموم شد بردیمش عمارت.
هنوز مهمونی تموم نشده بود.
به تهیونگ و کوک گفتم تسا رو ببرن تو عمارت و خودمم رفتم پیش سوبین و گفتم پایان جشن و اعلام کنه.
مهمونا بعد پنج دقیقه رفتن و منم رفتم تو اتاقی که تسا بود.
رفتم داخل دیدم چشاشو باز کرده.
باذوق رفتم جلو...
سوآه: بیدارشدی دختره ی دیوونه؟ نمیدونی چقدر نگرانت بودم...هققق
تسا: اه اه اه بسه بسه آبغوره نگیر بهت نمیاد.
با بغض رفتم و بغلش کردم.
بعد اینکه یکم پیشش موندم خوابش برد.
آروم اومدم بیرون که برم لباسمو عوض کنم.
رفتم تو اتاق که دیدم کوک روی تخت نشسته و سرشو گرفته تودستاش.
تا رفتم تو نگاهم کرد.
سوآه: خوبی؟
کوک: اره ...تسا خوبه؟؟
سوآه: اره بهتره داروهاش اثر کرد خوابش برد.
کوک: پس بیا ما هم بخوابیم.
سوآه: من اومدم دوش بگیرم و لباس عوض کنم.
کوک: باش.
رفتم یه دوش سرپایی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و لباسامو پوشیدم.
و دیدم کوک منتظر نگاهم میکنه.
بی توجه بهش گوشیمو از روی میز برداشتم و خواستم برم بیرون که دستم و کشید.
برگشتم و بهش نگاه کردم.
سوآه: چیه؟
کوک: کجا؟
سوآه: میرم پیش تسا...
کوک: پس من چی؟
سوآه: یااا کوک مرد گنده نمیتونی بدون من بخوابی؟
کوک: یا حرف دهنتو بفهم.
سوآه: نفهمم؟
کوک: خودم میفهمونم بهت...
(نظر)
سرمش که تموم شد بردیمش عمارت.
هنوز مهمونی تموم نشده بود.
به تهیونگ و کوک گفتم تسا رو ببرن تو عمارت و خودمم رفتم پیش سوبین و گفتم پایان جشن و اعلام کنه.
مهمونا بعد پنج دقیقه رفتن و منم رفتم تو اتاقی که تسا بود.
رفتم داخل دیدم چشاشو باز کرده.
باذوق رفتم جلو...
سوآه: بیدارشدی دختره ی دیوونه؟ نمیدونی چقدر نگرانت بودم...هققق
تسا: اه اه اه بسه بسه آبغوره نگیر بهت نمیاد.
با بغض رفتم و بغلش کردم.
بعد اینکه یکم پیشش موندم خوابش برد.
آروم اومدم بیرون که برم لباسمو عوض کنم.
رفتم تو اتاق که دیدم کوک روی تخت نشسته و سرشو گرفته تودستاش.
تا رفتم تو نگاهم کرد.
سوآه: خوبی؟
کوک: اره ...تسا خوبه؟؟
سوآه: اره بهتره داروهاش اثر کرد خوابش برد.
کوک: پس بیا ما هم بخوابیم.
سوآه: من اومدم دوش بگیرم و لباس عوض کنم.
کوک: باش.
رفتم یه دوش سرپایی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و لباسامو پوشیدم.
و دیدم کوک منتظر نگاهم میکنه.
بی توجه بهش گوشیمو از روی میز برداشتم و خواستم برم بیرون که دستم و کشید.
برگشتم و بهش نگاه کردم.
سوآه: چیه؟
کوک: کجا؟
سوآه: میرم پیش تسا...
کوک: پس من چی؟
سوآه: یااا کوک مرد گنده نمیتونی بدون من بخوابی؟
کوک: یا حرف دهنتو بفهم.
سوآه: نفهمم؟
کوک: خودم میفهمونم بهت...
(نظر)
۲۵.۳k
۲۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.