part:51
اومد داخل و با دیدن جای خالیه جکسون و خونایی که روی زمین ریخته شده بودن جیغ بلندی کشید
جیمین: پس اون حرومی کجاس
نگاهشو چرخوند و به ما رسید دیگه بیخیال جکسون شد و لبخند شیطونی زد و گفت
_ببینم شما دوتا اینجا چیکار میکنین
کوک: وای هیونگ چرا همیشه بدموقع میای توو
جیمین: اوو ببخشید که مزاحم کارای مهمتون میشم ولی بیینم شما باهمین
کوک پیشونیمو بوس کرد و گفت
_پاشو پاشو که زمین سرده سرما میخوریم
جفتمون پاشدیم
کوک: ارع هیونگ چطور
ایندفعه جیغی از روی خوشحالی زد و گفت
_وایییی خیلی خوشحال شدمممم
خنده ای از کیوتیه این بشر بعد اون گریه ها روی لبم نشست
کوک: هیونگ مرسی که باعث شدی بلاخره بخنده الان
جیمین: وظیفس، یلحظه صب کنین ببینم جکسون کجاس؟ اینا خون کیه
هانا:جکسون فرار کرد و اینام خونِ جئونه
کوک: عاشقه این جئون گفتنتم
جیمین: بیناموصت جکسون فرار کرده بعد شماها هنوز دارین باهم لاس میزنین(داد)
کوک:هیونگ جکسونو پیدا میکنیم
هانا:بریم داخل باشگاه راجبش صحبت میکنیم
*
هیون شیک: جونگ کوکو زخمی کرده و قصد جون دوتاتونو داشته درسته؟
سری به نشونه مثبت تکون دادم
هانا: جکسون الان ی شیر زخمیه و فقط دنبال انتقام اون چشم از دست رفتشه
نامجون: خداا جونگ کوک پسر اخه تو چرا میزنی چشممو به چوخ میدی
کوک: میخواستم به بازوش شلیک کنم که فرصت کنم دستو پاشو ببندم ولی تکون خورد و جوری خودشو جلوی اسلحه انداخت که ناخواسته تیر به چشمش خورد ولی سوال من اینجاس که اون چاقورو از کجااوورده بود کسی بهش داده احتمالا ولی اینکه اون چ کسی بوده رو نمیدونم
هانا: غیر از خودمون کسی به جکسون سر نمیزد که
یونجون: ممکنه وقتی خودمون نبودیم کسی رفته باشه پیشش
چان: این ینی ی جاسوس بینمونه
سرمو رو میز گذاشتم و نفسی کلافه بیرون دادم
جیمین: بیاین برگردیم خونه فعلا
***
از صبح که از خواب بیدار شده بودم خبری از یونجون و هیون شیک نبود معلوم نبود کجا رفته بودن گوشیاشونم جا گذاشته بودن
هانا:ینی فقط اینا برگردن من ی دهنی ازینا سرویس کنم
هیوجو: شاید کار داشتن خب بد به دلتون راه ندید برمیگردن
هانا: چطور اخه از صبح رفتن الان ساعت8شبه معلوم نیس کجان
کوک: عشقم نگران نباش قربونت برم میان اونام
خیلی میخواستم مثبت فک کنم ولی نمیشد وجود جکسون اون بیرون بود که نگرانم میکرد
گوشیم زنگ میخورد با امید اینکه کسی خبری ازشون داشته باشه جواب دادم ولی با شنیدن صدای کسی که پشت تلفن بود خودمو بخاطر جواب دادنش لعنت فرستادم
جیمین: پس اون حرومی کجاس
نگاهشو چرخوند و به ما رسید دیگه بیخیال جکسون شد و لبخند شیطونی زد و گفت
_ببینم شما دوتا اینجا چیکار میکنین
کوک: وای هیونگ چرا همیشه بدموقع میای توو
جیمین: اوو ببخشید که مزاحم کارای مهمتون میشم ولی بیینم شما باهمین
کوک پیشونیمو بوس کرد و گفت
_پاشو پاشو که زمین سرده سرما میخوریم
جفتمون پاشدیم
کوک: ارع هیونگ چطور
ایندفعه جیغی از روی خوشحالی زد و گفت
_وایییی خیلی خوشحال شدمممم
خنده ای از کیوتیه این بشر بعد اون گریه ها روی لبم نشست
کوک: هیونگ مرسی که باعث شدی بلاخره بخنده الان
جیمین: وظیفس، یلحظه صب کنین ببینم جکسون کجاس؟ اینا خون کیه
هانا:جکسون فرار کرد و اینام خونِ جئونه
کوک: عاشقه این جئون گفتنتم
جیمین: بیناموصت جکسون فرار کرده بعد شماها هنوز دارین باهم لاس میزنین(داد)
کوک:هیونگ جکسونو پیدا میکنیم
هانا:بریم داخل باشگاه راجبش صحبت میکنیم
*
هیون شیک: جونگ کوکو زخمی کرده و قصد جون دوتاتونو داشته درسته؟
سری به نشونه مثبت تکون دادم
هانا: جکسون الان ی شیر زخمیه و فقط دنبال انتقام اون چشم از دست رفتشه
نامجون: خداا جونگ کوک پسر اخه تو چرا میزنی چشممو به چوخ میدی
کوک: میخواستم به بازوش شلیک کنم که فرصت کنم دستو پاشو ببندم ولی تکون خورد و جوری خودشو جلوی اسلحه انداخت که ناخواسته تیر به چشمش خورد ولی سوال من اینجاس که اون چاقورو از کجااوورده بود کسی بهش داده احتمالا ولی اینکه اون چ کسی بوده رو نمیدونم
هانا: غیر از خودمون کسی به جکسون سر نمیزد که
یونجون: ممکنه وقتی خودمون نبودیم کسی رفته باشه پیشش
چان: این ینی ی جاسوس بینمونه
سرمو رو میز گذاشتم و نفسی کلافه بیرون دادم
جیمین: بیاین برگردیم خونه فعلا
***
از صبح که از خواب بیدار شده بودم خبری از یونجون و هیون شیک نبود معلوم نبود کجا رفته بودن گوشیاشونم جا گذاشته بودن
هانا:ینی فقط اینا برگردن من ی دهنی ازینا سرویس کنم
هیوجو: شاید کار داشتن خب بد به دلتون راه ندید برمیگردن
هانا: چطور اخه از صبح رفتن الان ساعت8شبه معلوم نیس کجان
کوک: عشقم نگران نباش قربونت برم میان اونام
خیلی میخواستم مثبت فک کنم ولی نمیشد وجود جکسون اون بیرون بود که نگرانم میکرد
گوشیم زنگ میخورد با امید اینکه کسی خبری ازشون داشته باشه جواب دادم ولی با شنیدن صدای کسی که پشت تلفن بود خودمو بخاطر جواب دادنش لعنت فرستادم
۵.۴k
۱۵ تیر ۱۴۰۳