برادر غیرتی من
پارت ۱۹
یون : یک دو
تفنگو ازش گرفتم
هوجو : هانول بگیر
انداختم براش
زنگ خورد
هوجو : دیگه اون دهن کثیفتو باز نکن
آیو : باید بریم خونه ی ما
یون : باشه
ویوی یون
با هوجو و آیو و اون پسره رفتیم خونشون
آیو : بابا مامان آوردمش
بابای آیو : تو پسر برادر منی
یون : آ آره ( ترس )
مامان آیو : پس تو اون بچه کوچولویی
یون : میشه به چشمام نگاه نکنین
بابای آیو : چرا
مین هو : چشماش خیلی آدمو کشته
آیو : مین هو ساکت بهت گفتم با اعصاب این ور نرو
یون : من هیچ کنترلی روی اعصابم ندارم
هوجو نیومد تو باید میومد
مامان آیو : خوب شد آوردیش
بابای آیو : ما یه نمونه از خونش میخوایم
که میخواست دستمو ببره
هوجو اومد تو
هوجو : داری چیکار میکنی ( داد )
یون : من نیستم اینان
بابای آیو : شما
هوجو : رطبه دوم مافیا
رفتم پشت سر هوجو
مامان آیو : ببخشید ارباب ولی ما یه نمونه از خونش میخوایم
یون : هوجو بیا بریم
بابای آیو : توی روباه انسان نمایی با خون تو میشه خیلی پول در آورد
بادیگارد ها : عقب وایسین
آیو : شما
یون : شما نمیتونید با رطبه یک مافیا در بیوفتید
هوجو : ما همه جا با خودمون بادیگارد داریم
آیو : ببخشید یون ببخشید هوجو من نمیدونستم اونا خون یونو میخوان
یون : آیو تو دیگه اینجا نمیای شاید اذیتت کنن برو پیش جیمین زندگی کن
بابای آیو : جیمین کیه
یون : شوهرش چند ماه دیگه بچش هم به دنیا میاد
مامان آیو : تو تو
آیو : آره
جیمین : بیا بریم
رفت
هوجو : بای
با هوجو رفتم بیرون
یون : ممنون که اومدی
هوجو : خودت مگه نمیتونسی
یون : نه تو چشمام نگاه میکردن
یون : آخ دستم
هوجو : ببینم
رسیدیم خونه
نمیخواستم بهش نشون بدم چون انگشتم زخم شده بود
یون : نمیخواد
دستمو گرفت
هوجو : انگشتت
یون : مهم نیست
انگشتمو کرد تو دهنش
یون : نمیخواد
گاز گرفت
یون : دیونه
رفتیم تو منم سریع رفتم تو اتاقم
یه دوش ۵ مینی گرفتم و لباس پوشیدم و بعد یه چسب زدم دو انگشتم
آجوما : پسرم یون امشب آماده بشو باید بری خونه ی پدر و مادرتون
یون : چرا
آجوما : اونا خونه نیستن یونا هم میخواد برای هانول تولد بگیره
هوجو : یوووووووووووووووووووووووون
یون : چته
هوجو : بیا
رفتم تو اتاقش
یون : چیه
هوجو : بیا بغلم
یون : من گفتم چی شده نمیخوام
هوجو : یون ( اخم کیوت )
یون : نمیخوام
هوجو : پس بیا رو پام بشین
یون : چه گیری افتادیم
یون : بگو چیکارم داری
هوجو : هیچ کاریت ندارم ( داره دروغ میگه )
یون : اول لباستو بپوش
( بالا تنه ی هوجو لخته )
هوجو : نمیخوام بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااا
یون : من نمیام
رفتم بیرون
آجوما : ناهار حاضره
که هوجو از اتاقش اومد بیرون و رفت نشست سر میز
منم رفتم پایین میخواستم بشینم که منو گذاشت رو پاش
هوجو : دیدی نشستی
یون : بزار برم
هوجو : ......
✨🐾
یون : یک دو
تفنگو ازش گرفتم
هوجو : هانول بگیر
انداختم براش
زنگ خورد
هوجو : دیگه اون دهن کثیفتو باز نکن
آیو : باید بریم خونه ی ما
یون : باشه
ویوی یون
با هوجو و آیو و اون پسره رفتیم خونشون
آیو : بابا مامان آوردمش
بابای آیو : تو پسر برادر منی
یون : آ آره ( ترس )
مامان آیو : پس تو اون بچه کوچولویی
یون : میشه به چشمام نگاه نکنین
بابای آیو : چرا
مین هو : چشماش خیلی آدمو کشته
آیو : مین هو ساکت بهت گفتم با اعصاب این ور نرو
یون : من هیچ کنترلی روی اعصابم ندارم
هوجو نیومد تو باید میومد
مامان آیو : خوب شد آوردیش
بابای آیو : ما یه نمونه از خونش میخوایم
که میخواست دستمو ببره
هوجو اومد تو
هوجو : داری چیکار میکنی ( داد )
یون : من نیستم اینان
بابای آیو : شما
هوجو : رطبه دوم مافیا
رفتم پشت سر هوجو
مامان آیو : ببخشید ارباب ولی ما یه نمونه از خونش میخوایم
یون : هوجو بیا بریم
بابای آیو : توی روباه انسان نمایی با خون تو میشه خیلی پول در آورد
بادیگارد ها : عقب وایسین
آیو : شما
یون : شما نمیتونید با رطبه یک مافیا در بیوفتید
هوجو : ما همه جا با خودمون بادیگارد داریم
آیو : ببخشید یون ببخشید هوجو من نمیدونستم اونا خون یونو میخوان
یون : آیو تو دیگه اینجا نمیای شاید اذیتت کنن برو پیش جیمین زندگی کن
بابای آیو : جیمین کیه
یون : شوهرش چند ماه دیگه بچش هم به دنیا میاد
مامان آیو : تو تو
آیو : آره
جیمین : بیا بریم
رفت
هوجو : بای
با هوجو رفتم بیرون
یون : ممنون که اومدی
هوجو : خودت مگه نمیتونسی
یون : نه تو چشمام نگاه میکردن
یون : آخ دستم
هوجو : ببینم
رسیدیم خونه
نمیخواستم بهش نشون بدم چون انگشتم زخم شده بود
یون : نمیخواد
دستمو گرفت
هوجو : انگشتت
یون : مهم نیست
انگشتمو کرد تو دهنش
یون : نمیخواد
گاز گرفت
یون : دیونه
رفتیم تو منم سریع رفتم تو اتاقم
یه دوش ۵ مینی گرفتم و لباس پوشیدم و بعد یه چسب زدم دو انگشتم
آجوما : پسرم یون امشب آماده بشو باید بری خونه ی پدر و مادرتون
یون : چرا
آجوما : اونا خونه نیستن یونا هم میخواد برای هانول تولد بگیره
هوجو : یوووووووووووووووووووووووون
یون : چته
هوجو : بیا
رفتم تو اتاقش
یون : چیه
هوجو : بیا بغلم
یون : من گفتم چی شده نمیخوام
هوجو : یون ( اخم کیوت )
یون : نمیخوام
هوجو : پس بیا رو پام بشین
یون : چه گیری افتادیم
یون : بگو چیکارم داری
هوجو : هیچ کاریت ندارم ( داره دروغ میگه )
یون : اول لباستو بپوش
( بالا تنه ی هوجو لخته )
هوجو : نمیخوام بیاااااااااااااااااااااااااااااااااااا
یون : من نمیام
رفتم بیرون
آجوما : ناهار حاضره
که هوجو از اتاقش اومد بیرون و رفت نشست سر میز
منم رفتم پایین میخواستم بشینم که منو گذاشت رو پاش
هوجو : دیدی نشستی
یون : بزار برم
هوجو : ......
✨🐾
۴.۴k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.