اتش سرد
اتش سرد
ادامه پارت ۱۵
ا.ت:کجا اقای مین
یونگی بله
ا.ت: بیا کارت دارم
یونگی:بله
ا.ت:ببین........من نمیدونم چرا ولی حس میکنم(اروم)عاشقت شدم(تو ذهنش)
یونگی: چی؟هه هه واقعا خندیدیم
ا.ت :باور نمیکنی نه؟
یونگی:چرا باید باور کنم......من بعد رزی دیگه به کسی اعتماد ندا......
ا.ت:باشه پس من میرم(سریع ولی ناراحت)
یونگی:صبر کن ا.تتتتت
ا.ت:خوبه نقشم گرفت......(زنگ زد به الکس)
ا.ت:الکس؟همچی امادس دیگه؟
الکس:اره خیالت راحت
ا.ت:مینا چی اون سر پستشه؟
الکس:اره اونجاس
یونگی ویو
منم دوسش داشتم ولی واقعا یهویی بود باورم نمیشد پس ردش کردم ولی جوری که گفت دلم براش سوخت پس دنبالش رفتم
ا.ت ویو
از کاخ اومدم بیرون و رفتم اونجایی که همچی رو درست کردیم
(خب اینجارم بگم که اونروز تولد یونگی بود و میخواستن سوپرازش کنن و قضیه از این قراره که الکس با یه لباسی صورتش معلوم نشه شروع میکنه به یزره خون ا.ت رو خوردنوو بعد از ۵ ثانیه که ا.ت خودشو به بیهوشی میزنه و وقتی یونگی بیاد و ببینه که ا.ت افتاده و گردنش زخمه خیلی میترسه و بعد.....پووووووو سوپرایز )
ا.ت ویو
چشمامو بستم و به یه درخت تکیه دادم و نشستم بعد از چند دقیقه صدای یونگی رو شنیدم
یونگی:ا.ت(داد)ا.تتتتتت(داد)ا.تتت(عربده)
یونگی ویو
رفتم جلوتر و باچیزی دیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد ا.ت بیهوش و با یه گردنه زخم رو زمین افتاده بود
خوب شده؟
ادامه پارت ۱۵
ا.ت:کجا اقای مین
یونگی بله
ا.ت: بیا کارت دارم
یونگی:بله
ا.ت:ببین........من نمیدونم چرا ولی حس میکنم(اروم)عاشقت شدم(تو ذهنش)
یونگی: چی؟هه هه واقعا خندیدیم
ا.ت :باور نمیکنی نه؟
یونگی:چرا باید باور کنم......من بعد رزی دیگه به کسی اعتماد ندا......
ا.ت:باشه پس من میرم(سریع ولی ناراحت)
یونگی:صبر کن ا.تتتتت
ا.ت:خوبه نقشم گرفت......(زنگ زد به الکس)
ا.ت:الکس؟همچی امادس دیگه؟
الکس:اره خیالت راحت
ا.ت:مینا چی اون سر پستشه؟
الکس:اره اونجاس
یونگی ویو
منم دوسش داشتم ولی واقعا یهویی بود باورم نمیشد پس ردش کردم ولی جوری که گفت دلم براش سوخت پس دنبالش رفتم
ا.ت ویو
از کاخ اومدم بیرون و رفتم اونجایی که همچی رو درست کردیم
(خب اینجارم بگم که اونروز تولد یونگی بود و میخواستن سوپرازش کنن و قضیه از این قراره که الکس با یه لباسی صورتش معلوم نشه شروع میکنه به یزره خون ا.ت رو خوردنوو بعد از ۵ ثانیه که ا.ت خودشو به بیهوشی میزنه و وقتی یونگی بیاد و ببینه که ا.ت افتاده و گردنش زخمه خیلی میترسه و بعد.....پووووووو سوپرایز )
ا.ت ویو
چشمامو بستم و به یه درخت تکیه دادم و نشستم بعد از چند دقیقه صدای یونگی رو شنیدم
یونگی:ا.ت(داد)ا.تتتتتت(داد)ا.تتت(عربده)
یونگی ویو
رفتم جلوتر و باچیزی دیدم انگار دنیا رو سرم خراب شد ا.ت بیهوش و با یه گردنه زخم رو زمین افتاده بود
خوب شده؟
۳.۸k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.