زن ها قدم هایشان را

زن ها قدم هایشان را
ملایم بر می دارند
و مردها شدید...
زن ها روی تنشان لکه
قبول ندارند
و مردها روی غرورشان زخم...
کمی به زنها حق می دهم
کمی به مردها
زن ها خادم تاریخ بوده اند
و مردها نادم...
کمی به زن ها فکر می کنم
کمی به مردها
زن که باشی زبانت دراز می شود
و مرد که باشی
دستانت
کجای اشتباه تاریخیم؟
که هیچ زنی برای خودش نیست و هیچ مردی برای خودش...
مردی را می شناسم
که بعد از طلوع ،
زنی برای صبحانه اش استکان زهر مار را پر می کند

زنی را می شناسم

زنی که زیر چشمانش نوازش مردی را به لخته های خون پس داده بود
زنی که هزار ثانیه از شب را
به دار تنهایی اش قلاب می بافت

کلاهی برای شوهرش
و
دستکشی برای دخترش...

#پوریا_محمدی_کیا
دیدگاه ها (۳)

هر روز پوست می اندازمو میگویم امروز روز دیگریست باید دل قوی ...

⠀ فردا که جمعه بیایدباز قرار است همه چیز هجوم بیاوردبر سر...

تفاهم ...تحمل تفاوت های طرفین .تفاهم واژه ایی است که ختم می ...

شب که میشود همه ﻣﯽﮔــــﻮﯾﻨﺪ؛ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺧـــــﻮﺍﺏﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﯽ ﺭﺍ ﺁﺭﺯﻭﻣ...

مَرد دو لایندر خانه می‌مانداما دلش را جای دیگری پرتاب میکند....

چندپارتی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط