فقط یک دختر ۱۵ ساله. (پارت ۹)
ویو کوک
تا قذیا رو فهمیدم رفتم بیرون اون دختر را دیدم که داره بادوستش حرف میزنه هنوز داره گریه میکنه جوری صداش کردم که اون دختر مقابلش متوجه نشه ارو و ملایم گفتم :آرمی
که یهو برگشت سمتم تا منو دید دست دوستشو گرفت و بهش گفت : بیت بعدن باهم کلی هم میزنیم که بابویه دوستاش رفت بیرون تا رفتم بیرون دیدم سریع رفت سوار موتورش شد و حرکت کرد که یه داداشم آمد و تمام چیز هارو بهم گفت بهم گفت :داداش رفتاری که با این دختر داشتی باعث شد خجالت بکشم جلوش که کوک از معذرت خوای که کرد که داداش گفت : نارحتونباش ولی از من معذرت نخواه از اون بخواه
ویو پارمیس تا صدام زد پاشدم رفتم سریع از اونجا دیدم که تا دم در کنسرت اومد ولی بدون خداحافظی کردن رفتم
صبح ویو راوی
پاشدن صبحنونهخوردن که یهو یکی در زد
ویو پارمیس
گفتم منو باز میکنم که با لباس خواب رفتم سمت در که دیدم اون بچه اینجاس گفتم هی تو اینجا چیکار میکنی که کوک و جیمن آروم آمدن جلو که دربستم و جیغ زدم که یهو به خوم ومدم ودر وا کردم عذر خواهی کردم که در وبستم روشون اجاز ورود بهشون دادم همه لباس خواب کیوت تنه مون بود بعد از این پارت عکسشو میذارم دیدم که یهو جیمین و کوک تعجب کردن که یهو داداش کوک آمد بهم کرد و گفت :بخاطر اون روز معذرت و ممنونم
گفتم :چرا
گفت :برای بردارم کوک معذرت میخوام اون اون روز خیلی خسته بود بعد اومد سرتو خالی کرد وهم برای نجاتم و نزاشتی سرما بخورم
یه لبخند زدم وگفتم :اشکال نداره که گفت:داداشم میخواد یک چیزی بهت بگه یه نگاهی به کوک کردم که گفت :من معذرت نمیخوام گفتم :به من چه بیشعوری ت بهم میگی که گفت:اون حرفم رو برعکس کن بی ادب
یک هوفففففف کشید و گفتم باشه نشستن رو مبل وه براشون آبمیوه ک کیک و کلی خراکی براشون آوردم
و............
تا قذیا رو فهمیدم رفتم بیرون اون دختر را دیدم که داره بادوستش حرف میزنه هنوز داره گریه میکنه جوری صداش کردم که اون دختر مقابلش متوجه نشه ارو و ملایم گفتم :آرمی
که یهو برگشت سمتم تا منو دید دست دوستشو گرفت و بهش گفت : بیت بعدن باهم کلی هم میزنیم که بابویه دوستاش رفت بیرون تا رفتم بیرون دیدم سریع رفت سوار موتورش شد و حرکت کرد که یه داداشم آمد و تمام چیز هارو بهم گفت بهم گفت :داداش رفتاری که با این دختر داشتی باعث شد خجالت بکشم جلوش که کوک از معذرت خوای که کرد که داداش گفت : نارحتونباش ولی از من معذرت نخواه از اون بخواه
ویو پارمیس تا صدام زد پاشدم رفتم سریع از اونجا دیدم که تا دم در کنسرت اومد ولی بدون خداحافظی کردن رفتم
صبح ویو راوی
پاشدن صبحنونهخوردن که یهو یکی در زد
ویو پارمیس
گفتم منو باز میکنم که با لباس خواب رفتم سمت در که دیدم اون بچه اینجاس گفتم هی تو اینجا چیکار میکنی که کوک و جیمن آروم آمدن جلو که دربستم و جیغ زدم که یهو به خوم ومدم ودر وا کردم عذر خواهی کردم که در وبستم روشون اجاز ورود بهشون دادم همه لباس خواب کیوت تنه مون بود بعد از این پارت عکسشو میذارم دیدم که یهو جیمین و کوک تعجب کردن که یهو داداش کوک آمد بهم کرد و گفت :بخاطر اون روز معذرت و ممنونم
گفتم :چرا
گفت :برای بردارم کوک معذرت میخوام اون اون روز خیلی خسته بود بعد اومد سرتو خالی کرد وهم برای نجاتم و نزاشتی سرما بخورم
یه لبخند زدم وگفتم :اشکال نداره که گفت:داداشم میخواد یک چیزی بهت بگه یه نگاهی به کوک کردم که گفت :من معذرت نمیخوام گفتم :به من چه بیشعوری ت بهم میگی که گفت:اون حرفم رو برعکس کن بی ادب
یک هوفففففف کشید و گفتم باشه نشستن رو مبل وه براشون آبمیوه ک کیک و کلی خراکی براشون آوردم
و............
۸۲۷
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.