من آمدم بخورمتون نیهاها
پارت۱۲
بابات: چه گروهی خوردی
کاگام: اون خواهر من نیست رابطه جنسی باهاش داشته باشم هم مهم نیست
بابات: سیلی زدن به کاگام
کاگام: ههه فکر میکنید نمیدونم اون خواهر خونی من نیست
بابات: ساکت شو همین الان وسایل خودتو جمع کن باید ی جای دیگه زندگی کنی و اون نباید بدونه
کاگام :ولی حسی که بهش دارم چی
بابات؛ میدونی اگه مادرت بفهمه چی میشه من میرم دخترم حرف میزنم
ا»ت :مامان گریه کاگام
بابات: باز همو زدن همین
ا/ت :بابای
بابات: بیا دختر کوچولو باهات کار دارم
ا/ت: باشه
بابات :ببین این ی رازه نباید به کسی بگی
ویو زمان حال
کاگام: سلام بابا
بابات: چه خبرا
مامان: پسرم نمیدونی چقدر دلم تنگ شده بود بغل کردن کاگام
امیلی :داداشی
کاگام: نیافتم
جاناتان: خودمو معرفی نکردم من دوست پسر خواهرت هستم
کاگام :چی هم از آشنایی با تو خوشحالم
کاگام :دلم برات تنگ شده بود تو چی
ا»ت :ی زره هم نه
کاگام: بی خیال دلت بغل نمیخواد
ا/ت :نه مامان من میرم امروز جشنواره هست
کاگام: منم همون جا کار دارم
جاناتان: اره ما هم میرسیم تو هم بیا
کاگام :ههه باشه پس من ی کار دیگه هم دارم شرمنده باید برم
ا/ت :بری که برنگردی مامان من میرم با جاناتان میزو جمع کن
جاناتان :چشم
ا/ت:رفتم تو اتاق اون چرا. این جاست ولش میرم پیش اما و هینا جان خودمو آماده کردم بعد رفتم پایین بای بای من رفتم به میتسوبا قول دادم از خواهرانش مراظبت کنم
ویو میتسویا
میتسویا :چرا آنقدر دیر کرده
لونا :داداش چرا تو مراقب ما نیستی
مانا :راست میگه
میتسویا: ی کار مهم دارم آخه
ا»ت: میتسویا سان
میتسویا :ا آمدی سلام
ا/ت :سلام پای اینا آبجی تن
لونا: با بله مشکل هست
ا/ت :نه ولی شنا خیلی بزرگین ها
مانا: بلاخره یکی فهمید
ا»ت:) خندیدن)
میتسویا: بریم
ا/ت: باشه تو تنها از اونا مراقبت میکنی
میتسویا: اره
ا/ت: سخت نیست
میتسویا:نه ولی من چند ساعت بعد میام اوکی
ا/ت؛ باشه
میتسویا: بیا اینجا هست این کاغذ برنامه روزانه رو نوشتم وی کار کنی
ا/ت: چشم میتسویا سان
میتسویا:(ناز کردن سر تو باشه من رفتم بای مراقبت خودتون باشید
ا/ت: باشه خداحافظی
لونا :من گشنمه
مانا: منم
ا/ت: باشه الان روی کاغذ نوشته چی کار کنیم رفتم آشپزی کردم و به لونا و مانا غذا دادم بعد درس ها رو بهشون گفتم
لونا :خوابن میاد
مانا :منم
ا/ت: باشه بیان هر دو خوابوندن بردم ضرف ها رو بشورم این چاقو جای بدیه میخواستم برش دارم که از دستم لیز خورد روی گردنم کشیده شد ذبد خون آمد
میتسویا: من آمدم ات چان کجای آشپز خونه ای عع گردنت چی شد
ا/ت :فکر کنم بریدمش
میتسویا :نگران نباش بیا بریم اتاق من
ا/ت: باشه من خوبم مامان و بابا دکترین میرم پیش اونا
میتسویا: نه بیا بریم
بابات: چه گروهی خوردی
کاگام: اون خواهر من نیست رابطه جنسی باهاش داشته باشم هم مهم نیست
بابات: سیلی زدن به کاگام
کاگام: ههه فکر میکنید نمیدونم اون خواهر خونی من نیست
بابات: ساکت شو همین الان وسایل خودتو جمع کن باید ی جای دیگه زندگی کنی و اون نباید بدونه
کاگام :ولی حسی که بهش دارم چی
بابات؛ میدونی اگه مادرت بفهمه چی میشه من میرم دخترم حرف میزنم
ا»ت :مامان گریه کاگام
بابات: باز همو زدن همین
ا/ت :بابای
بابات: بیا دختر کوچولو باهات کار دارم
ا/ت: باشه
بابات :ببین این ی رازه نباید به کسی بگی
ویو زمان حال
کاگام: سلام بابا
بابات: چه خبرا
مامان: پسرم نمیدونی چقدر دلم تنگ شده بود بغل کردن کاگام
امیلی :داداشی
کاگام: نیافتم
جاناتان: خودمو معرفی نکردم من دوست پسر خواهرت هستم
کاگام :چی هم از آشنایی با تو خوشحالم
کاگام :دلم برات تنگ شده بود تو چی
ا»ت :ی زره هم نه
کاگام: بی خیال دلت بغل نمیخواد
ا/ت :نه مامان من میرم امروز جشنواره هست
کاگام: منم همون جا کار دارم
جاناتان: اره ما هم میرسیم تو هم بیا
کاگام :ههه باشه پس من ی کار دیگه هم دارم شرمنده باید برم
ا/ت :بری که برنگردی مامان من میرم با جاناتان میزو جمع کن
جاناتان :چشم
ا/ت:رفتم تو اتاق اون چرا. این جاست ولش میرم پیش اما و هینا جان خودمو آماده کردم بعد رفتم پایین بای بای من رفتم به میتسوبا قول دادم از خواهرانش مراظبت کنم
ویو میتسویا
میتسویا :چرا آنقدر دیر کرده
لونا :داداش چرا تو مراقب ما نیستی
مانا :راست میگه
میتسویا: ی کار مهم دارم آخه
ا»ت: میتسویا سان
میتسویا :ا آمدی سلام
ا/ت :سلام پای اینا آبجی تن
لونا: با بله مشکل هست
ا/ت :نه ولی شنا خیلی بزرگین ها
مانا: بلاخره یکی فهمید
ا»ت:) خندیدن)
میتسویا: بریم
ا/ت: باشه تو تنها از اونا مراقبت میکنی
میتسویا: اره
ا/ت: سخت نیست
میتسویا:نه ولی من چند ساعت بعد میام اوکی
ا/ت؛ باشه
میتسویا: بیا اینجا هست این کاغذ برنامه روزانه رو نوشتم وی کار کنی
ا/ت: چشم میتسویا سان
میتسویا:(ناز کردن سر تو باشه من رفتم بای مراقبت خودتون باشید
ا/ت: باشه خداحافظی
لونا :من گشنمه
مانا: منم
ا/ت: باشه الان روی کاغذ نوشته چی کار کنیم رفتم آشپزی کردم و به لونا و مانا غذا دادم بعد درس ها رو بهشون گفتم
لونا :خوابن میاد
مانا :منم
ا/ت: باشه بیان هر دو خوابوندن بردم ضرف ها رو بشورم این چاقو جای بدیه میخواستم برش دارم که از دستم لیز خورد روی گردنم کشیده شد ذبد خون آمد
میتسویا: من آمدم ات چان کجای آشپز خونه ای عع گردنت چی شد
ا/ت :فکر کنم بریدمش
میتسویا :نگران نباش بیا بریم اتاق من
ا/ت: باشه من خوبم مامان و بابا دکترین میرم پیش اونا
میتسویا: نه بیا بریم
۸۹۲
۲۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.