کاردیشریم و سوسعم (پارت20)
(صبح روز بعد)
سوسن: با آلارم گوشی بیدار شدم رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم یه آبی به دستو صورتم زدمو و اومدم بیرون موهامو شونه کردم و یونی فرم پوشیدم و رفتم طبقه پایین هلین صبحونه چیده بود مامان بابام هم نشسته بودن و دروک طبق معمول هنوز بیدار نشده بود مامانم منو فرستاد تا برم بیدارش کنم از اون جایی که حال نداشتم یه داد بلندی زدم که خودش خودکار بلند شد نشست😂😐
دروک: چته روانی ریدم به خودم
سوسن: روانی عمته درست حرف بزن ایییییش
دروک: چیکار داری
سوسن: بیا صبحونه بخور دیرمون میشه
دروک: باشه بلند شد اتاق بره یهو برگشت دست منو گرفت و در اتاقو بست و منم با خودش برد نمیدونم تو اتاقش چی داره که اینجوری میکنه😂😂
دروک: رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم و صورتمو شستم و اومدم بیرون موهام شونه کردم و یونی فرم پوشیدم و رفتم پایین مامان بابا و سوسن نشسته بودن سر میز منم رفتم نشستم و صبحونه خوردیم
صبحونه رو خوردیم بابام رفت شرکت و منو سوسن هم داشتیم میرفیتم مدرسه نشستیم تو ماشین و حرکت کردیم
(فلش بک به مدرسه)
سوسن: دروک انروز به آسیه اینا گیر ندی ها
دروک: باشه شاید نتونم اونارو از خودمون دور نگهدارم ولی میتونم خودمونو از اونا دور نگهدارم... سمتشون نرو تا منم بهشون گیر ندم
سوسن: نه بابا؟
دروک: آره بابا!
سوسن: رفتیم تو مدرسه عمر اینا هم اومدن هم اونا اومدن دروک رفت منم سریع رفتم دنبال دروک
سوسن: چت شد یهو
دروک: هیچی...راستی سوسن امروز از بابا و مامان شنیدم که آیلا خانوم و استاد بوراک قراره یه جشن برگذار کنن تو مدرسه
سوسن: به چه مناسبت؟
دروک: اینو نمیدونم میای جشن دیگه درسته؟
سوسن: آره بابا مگه میشه نیام... خیلخبمن میرم یه قهوه ای بخورم میبینمت
دروک: اوم میبینمت
سوسن: رفتم طرف عمر
سوسن: سلام عمر
عمر:سلام سوزی
ادامه دارد...
سوسن: با آلارم گوشی بیدار شدم رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم یه آبی به دستو صورتم زدمو و اومدم بیرون موهامو شونه کردم و یونی فرم پوشیدم و رفتم طبقه پایین هلین صبحونه چیده بود مامان بابام هم نشسته بودن و دروک طبق معمول هنوز بیدار نشده بود مامانم منو فرستاد تا برم بیدارش کنم از اون جایی که حال نداشتم یه داد بلندی زدم که خودش خودکار بلند شد نشست😂😐
دروک: چته روانی ریدم به خودم
سوسن: روانی عمته درست حرف بزن ایییییش
دروک: چیکار داری
سوسن: بیا صبحونه بخور دیرمون میشه
دروک: باشه بلند شد اتاق بره یهو برگشت دست منو گرفت و در اتاقو بست و منم با خودش برد نمیدونم تو اتاقش چی داره که اینجوری میکنه😂😂
دروک: رفتم دسشویی کارای لازمو انجام دادم و صورتمو شستم و اومدم بیرون موهام شونه کردم و یونی فرم پوشیدم و رفتم پایین مامان بابا و سوسن نشسته بودن سر میز منم رفتم نشستم و صبحونه خوردیم
صبحونه رو خوردیم بابام رفت شرکت و منو سوسن هم داشتیم میرفیتم مدرسه نشستیم تو ماشین و حرکت کردیم
(فلش بک به مدرسه)
سوسن: دروک انروز به آسیه اینا گیر ندی ها
دروک: باشه شاید نتونم اونارو از خودمون دور نگهدارم ولی میتونم خودمونو از اونا دور نگهدارم... سمتشون نرو تا منم بهشون گیر ندم
سوسن: نه بابا؟
دروک: آره بابا!
سوسن: رفتیم تو مدرسه عمر اینا هم اومدن هم اونا اومدن دروک رفت منم سریع رفتم دنبال دروک
سوسن: چت شد یهو
دروک: هیچی...راستی سوسن امروز از بابا و مامان شنیدم که آیلا خانوم و استاد بوراک قراره یه جشن برگذار کنن تو مدرسه
سوسن: به چه مناسبت؟
دروک: اینو نمیدونم میای جشن دیگه درسته؟
سوسن: آره بابا مگه میشه نیام... خیلخبمن میرم یه قهوه ای بخورم میبینمت
دروک: اوم میبینمت
سوسن: رفتم طرف عمر
سوسن: سلام عمر
عمر:سلام سوزی
ادامه دارد...
۱.۲k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.