P35
که یه ماشین دیگه هم وارد شد انگار همون آقای پارک بود از ماشین پیاده شدن و باهم سلام کردیم و بعد چند مین دوتا کامیون اومدن تو ب چنتا از نگهبان ها اشاره کردم ک برن در کامیون رو باز کنن رف درو باز کرد صدای شلیک اومد جونگکوک منو پشتش قایم کرد چنتا مرد با اسلحه شلیک میکردن و ماهم پشت ماشین قایم شدیم
دیدم آقای پارک داره فرار میکنه زیرلب گفتم:اگه بزارم فرار کنی
تفنگم رو ب سمتش گرفتم و ب پاش شلیک کردم
کوک:مرض داری شریک خودتو چرا میزنی
یونجی:نمیزارم فرار کنه
با تاسف بهم نگا کرد و گفت:اینطوری نمیشه با شماره سه تو سمت راست رو بزن منم سمت چپ
یونجی:باشه
کوک:یک دو سه
باهم پاشدیم و ب ادما شلیک کردیم همه رو زدیم وقتی مطمئن شدیم ک کسی نموند رفتیم سمت آقای پارک
یونجی :میخاستی کجا در بری؟
آ.پ:تو چه غلطی میکنی
یونجی:اینو جمع کنین
بعدش رفتیم سمت کامیون که جونگکوک منو بغل کرد و صدای گلوله اومد توی شک بودم ک چه اتفاقی افتاده یه دفعه جسم بیجون کوک توی بغلم افتاد
دیدم آقای پارک داره فرار میکنه زیرلب گفتم:اگه بزارم فرار کنی
تفنگم رو ب سمتش گرفتم و ب پاش شلیک کردم
کوک:مرض داری شریک خودتو چرا میزنی
یونجی:نمیزارم فرار کنه
با تاسف بهم نگا کرد و گفت:اینطوری نمیشه با شماره سه تو سمت راست رو بزن منم سمت چپ
یونجی:باشه
کوک:یک دو سه
باهم پاشدیم و ب ادما شلیک کردیم همه رو زدیم وقتی مطمئن شدیم ک کسی نموند رفتیم سمت آقای پارک
یونجی :میخاستی کجا در بری؟
آ.پ:تو چه غلطی میکنی
یونجی:اینو جمع کنین
بعدش رفتیم سمت کامیون که جونگکوک منو بغل کرد و صدای گلوله اومد توی شک بودم ک چه اتفاقی افتاده یه دفعه جسم بیجون کوک توی بغلم افتاد
۶.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.