پارت ۵/پارت اخر...
ویو لیا
صبح ک از خواب پاشدم با صورت جیهوپ مواجه شدم خخووودددااااااا چچنننگگگنننهههه گوگووولللییییههههه
پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم تا برم صبحانه درست کنم
رفتم تو آشپزخونه اول یکم قهوه درست کردم خوردم و شروع کردم به درست کردن پنکیک و صبحانه مورد علاقه جیهوپ
پنکیکا آماده شد! فقط مونده صبحانه جیهوپ! نون تستارو گذاشتم تو تستر
مربای توت فرنگی رو بیرون آوردم و تخم مرغ درست کردم
یکمم سوپ ذرت درست کردم
روی نون تستا اول کره زدم بعدش مربا و بعدش تخم مرغ
و در آخر یه آیس کافی ک از گلوش راحت بره پایین
ویو جیهوپ
با بویی ک میومد از خواب بلند شدم دیدم لیا نیست
رفتم تو آشپز خونه و دیدم به به لیا خانم چه کرده
_:عععررررر صبحانه مورد علاقم
+:سلام:/ صبح شما هم بخیر
_: عه ببخشید صبح تو هم بخیر لیدی
بغلش کردم گفتم: اینقدر کوچولوییا تو بغل آدم گم میشی
+:اصن تو غول بیابونی، برو دست و صورتتو بشور بیا
_:گونه هاشو بوس کردم، باش
بعد از اینکه صبحانه خوردیم میزو جمع کردیم
۳ ماه بعد
خیلی استرس داشتم میترسیدم قبول نکنه وای دستم چقدر داره عرق میکنه قلبم داره از تو قفسه سینم فرار میکنه
هم ذوق دارم هم استرس
+:سلام عزیزم
_:س.. سلاااممم چقدر زیبا شدی!
+: خب واسه چی گفتی بیام
_:خب چیزه... اهم زانو زدم و جعبه رو در آوردم لیا میشه گل گلخونم باشی قول میدم یه باغبون خوب بشم و ازت مراقبت کنم نمیزارم حتی کسی از گل نازکتر بهت بگه
+:ععععرررررررررر ججججیییییهههههووووپپپپپ ققببووللههه
_:وقتی گفت قبوله خوشحال شدمو بلند شدم بغلش کردمو تو هوا چرخوندمش
۳ سال بعد
+:منو جیهوپ الان دوتا بچه داریم
یکیشون دختره اون یکی پسره
اسم پسرمون مینهو اسم دخترمون هم مینسو
و ما باهم یه خانواده چهار نفره شاد ساختیم...
صبح ک از خواب پاشدم با صورت جیهوپ مواجه شدم خخووودددااااااا چچنننگگگنننهههه گوگووولللییییههههه
پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم تا برم صبحانه درست کنم
رفتم تو آشپزخونه اول یکم قهوه درست کردم خوردم و شروع کردم به درست کردن پنکیک و صبحانه مورد علاقه جیهوپ
پنکیکا آماده شد! فقط مونده صبحانه جیهوپ! نون تستارو گذاشتم تو تستر
مربای توت فرنگی رو بیرون آوردم و تخم مرغ درست کردم
یکمم سوپ ذرت درست کردم
روی نون تستا اول کره زدم بعدش مربا و بعدش تخم مرغ
و در آخر یه آیس کافی ک از گلوش راحت بره پایین
ویو جیهوپ
با بویی ک میومد از خواب بلند شدم دیدم لیا نیست
رفتم تو آشپز خونه و دیدم به به لیا خانم چه کرده
_:عععررررر صبحانه مورد علاقم
+:سلام:/ صبح شما هم بخیر
_: عه ببخشید صبح تو هم بخیر لیدی
بغلش کردم گفتم: اینقدر کوچولوییا تو بغل آدم گم میشی
+:اصن تو غول بیابونی، برو دست و صورتتو بشور بیا
_:گونه هاشو بوس کردم، باش
بعد از اینکه صبحانه خوردیم میزو جمع کردیم
۳ ماه بعد
خیلی استرس داشتم میترسیدم قبول نکنه وای دستم چقدر داره عرق میکنه قلبم داره از تو قفسه سینم فرار میکنه
هم ذوق دارم هم استرس
+:سلام عزیزم
_:س.. سلاااممم چقدر زیبا شدی!
+: خب واسه چی گفتی بیام
_:خب چیزه... اهم زانو زدم و جعبه رو در آوردم لیا میشه گل گلخونم باشی قول میدم یه باغبون خوب بشم و ازت مراقبت کنم نمیزارم حتی کسی از گل نازکتر بهت بگه
+:ععععرررررررررر ججججیییییهههههووووپپپپپ ققببووللههه
_:وقتی گفت قبوله خوشحال شدمو بلند شدم بغلش کردمو تو هوا چرخوندمش
۳ سال بعد
+:منو جیهوپ الان دوتا بچه داریم
یکیشون دختره اون یکی پسره
اسم پسرمون مینهو اسم دخترمون هم مینسو
و ما باهم یه خانواده چهار نفره شاد ساختیم...
۸.۸k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.