پارت۹ غرق خواب بودیم ک در ب صدا در اومد صورتمو شستم و خشک
پارت۹ غرق خواب بودیم ک در ب صدا در اومد صورتمو شستم و خشک کردم گفتم+اومدم در و باز کردم علیاری بود _سلام صبح بخیر آماده شید بیاین صبحونه بعدش حرکت سمت فرودگاه میلاد جانم بیدار کنید +سلام چشم ممنون در و بستم برگشتم دیدم میلاد هنوز خوابه ب خودم گفتم از همین امروز باید کاری کنم از داشتن خواهر پشیمون شه خنده شیطانی رو زدم و ملافه سفید روی تخت رو برداشتم گذاشتم سرم صدامو ترسناک کردم +آقا میلااااااد چشاشو باز کرد سیخ نشست چشاشو مالید_وووییییی منو نخور عجب جن کوچولوعی +من ۱۶۱ سانتم افتخار نمیکنم ولی ی سانت از سمانه بلند ترم زد زیر خنده _خسته نباشی خدایی اولش یکم ترسیدم +آقای کمندانی پاشین وسایلاتو آماده کنید بریم صبحونه بعدش پرواز داریم آقا بعد نیم ساعت رفتیم پایین آنچنان اشتهایی نداشتم یواش یواش چند لقمه خوردم ک باهاشون پاشم مربیشون خیلی آقای مهربونی بود زد پشت میلاد گفت_پاشو برو شیرینی بگیر ناسلامتی خواهرت پیدا شده بچه میلاد پاشد و با علیاری رفت منم از بازیکنای پرسپولیس خواستم باهاشون عکس بندازم با تک تکشون عکس انداختم و میلاد برگشت و شیرینی پخش کرد و پاشدیم وسایلاشون رو برداشتن و رفتیم سمت فرودگاه
۱۲.۵k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.