پارت۱۴:)
وقت خواب رسیده بود ...
جونگ کوک به حدی دلتنگ خونه بود که تا روی تختش دراز شد به خواب رفت ...
ولی مشکل ا/ت بود که به شرایط عادت نداشت
آروم جوری که جونگ کوک بیدار نشه بلند شد و از اتاق بیرون رفت
تشنه بود پس تصمیم گرفت آب بخوره ..
رفت توی آشپزخونه که مادر جونگ کوک رو دید تنها کسی که این موقع بیدار بود
+امم..مادرجان شما نخوابیدین؟
÷نه دخترم راستش خوابم نمی بره
+منم همینطور
÷میتونیم باهم صحبت کنیم؟
+بله حتما
روی کاناپه ای توی پذیرایی نشستن و صحبت هاشون رو شروع کردن
اول از همه مادرش پرسید: دخترم زندگیت چطوریه؟
دخترک کمی مکث کرد و گفت: نمیدونم...شاید یکی که وضعیت بدتری داره از نظرش عالی باشه شاید یکی که وضعیت خوبی داره بهش بگه افتضاح..
لبخندی که روی صورت مادر بود محو شد: خدای من منظورت چیه؟
+هیچی من ...من فقط وضعیت عادی ای دارم
آره ...درسته سعی داشت ابرشو نگه داره ولی مادر جونگ کوک باهوش تر از گول خوردن بود...
÷ببینم ...بهم ...راستشو میگی؟
+آره راستشو میگم [بغض]
÷عزیزم خوبی؟
همین حرفش کافی بود که محکم بغلش کنه و به اشک هاش اجازه ریختن بده
+نه...خوب نیستم[گریه]
÷اشکالی نداره دخترم گریه کن تا آروم بشی
متقابلاً دستاشو روی پشت دخترک گذاشت و شروع کرد به ماساژ دادن پشتش تا زمانی که دختر آروم بشه...
جونگ کوک به حدی دلتنگ خونه بود که تا روی تختش دراز شد به خواب رفت ...
ولی مشکل ا/ت بود که به شرایط عادت نداشت
آروم جوری که جونگ کوک بیدار نشه بلند شد و از اتاق بیرون رفت
تشنه بود پس تصمیم گرفت آب بخوره ..
رفت توی آشپزخونه که مادر جونگ کوک رو دید تنها کسی که این موقع بیدار بود
+امم..مادرجان شما نخوابیدین؟
÷نه دخترم راستش خوابم نمی بره
+منم همینطور
÷میتونیم باهم صحبت کنیم؟
+بله حتما
روی کاناپه ای توی پذیرایی نشستن و صحبت هاشون رو شروع کردن
اول از همه مادرش پرسید: دخترم زندگیت چطوریه؟
دخترک کمی مکث کرد و گفت: نمیدونم...شاید یکی که وضعیت بدتری داره از نظرش عالی باشه شاید یکی که وضعیت خوبی داره بهش بگه افتضاح..
لبخندی که روی صورت مادر بود محو شد: خدای من منظورت چیه؟
+هیچی من ...من فقط وضعیت عادی ای دارم
آره ...درسته سعی داشت ابرشو نگه داره ولی مادر جونگ کوک باهوش تر از گول خوردن بود...
÷ببینم ...بهم ...راستشو میگی؟
+آره راستشو میگم [بغض]
÷عزیزم خوبی؟
همین حرفش کافی بود که محکم بغلش کنه و به اشک هاش اجازه ریختن بده
+نه...خوب نیستم[گریه]
÷اشکالی نداره دخترم گریه کن تا آروم بشی
متقابلاً دستاشو روی پشت دخترک گذاشت و شروع کرد به ماساژ دادن پشتش تا زمانی که دختر آروم بشه...
۱۵.۳k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.