پارت سوم فصل دوم عروسک زندگی من
بریم داخل بابایی قول بده مامان رو بیدار کنی باشه ؟ تو میتونی خودت مامان رو نجات دادی
سرم رو تکون دادم که خندید رفتم داخل بحش سمت اتاق ا،ت خودم نشستم روی صندلی و جونگ لی رو نگه داشتم روی صورت ا،ت شروع کرد به چنگ زدن به بدن مادرش و صدا کردنش
لی : ماما ..... ماما...ماما
تمام حواسم به دست و صورت ا،ت بود که تکون بخوره
جونگ لی چنگی زد به سفیدی گلوی ا،ت که ا،ت تکون خورد و دستاش رو حرکت داد اشک هام از چشمم جاری شد و با سرعت دویدم سمت دکتر
دکتر : چیشده آقای جئون ؟
کوک : تکون خورد بچه چنگ زد به گلوش خودش رو تکون داد د انگشتاش رو حرکت داد
همه دویدن داخل اتاق بخش اره درست بود ا،ت چشماش رو باز کرد دوباره عروسک زندگیش زندگیش رو نجات داد اره اون تونست
پشت شیشه بودم محکم جونگ لی رو تو بغلم فشردم
کوک : تو تونستی بابا تو تونستی
شروع کردم به بوسیدن ک بازی کردن باهاش
دکتر تمام وضعیت ا،ت رو چککرد همه چیز خوب بود
دکتر : آقای جئون یک قسمت از دستشون از کار افتاده که با فیزیوتراپی برمیگرده هیچ جای نگرانی هم نیست
ا،ت رو به بخش منتقل کردن و منم با کمال ذوق با جونگ لی رفتم پیشش ....
ا،ت ویو :
با صدای جونگ لی چشمام رو باز کردم دنیا رو دیدم تو بیمارستان بودم و کلی دکتر بالای سرم بعد چک کردن وضعیت جسمانی منتقل کردن به بخش ..
کوک : اجازه هست بیام تو
ا،ت : بیا عزیزم
کوک : خیلی خوشحالم که دوباره بلند شدی ا،ت
ا،ت : من رو ببخش جونگ کوک نباید بچه ام رو سقط میکردم و شما روعذاب میدادم
کوک : ایرادی نداره برای خودت تجربه شد دکتر گفت اثری از بیماری تو بدنت نیست تو سالمی ولی ا،ت تو این چند روز فهمیدم چقدر بهت وابسته انقدر گریه کردم چشمام میسوزه
ا،ت : ناراحت نباش من اینجام من بهوش اومدم ابن دستم اگه کمکم کنی برمیگرده
کوک : این فرشته دوباره جونت رو نجات داد ا،ت
ادامه دارد .....
سرم رو تکون دادم که خندید رفتم داخل بحش سمت اتاق ا،ت خودم نشستم روی صندلی و جونگ لی رو نگه داشتم روی صورت ا،ت شروع کرد به چنگ زدن به بدن مادرش و صدا کردنش
لی : ماما ..... ماما...ماما
تمام حواسم به دست و صورت ا،ت بود که تکون بخوره
جونگ لی چنگی زد به سفیدی گلوی ا،ت که ا،ت تکون خورد و دستاش رو حرکت داد اشک هام از چشمم جاری شد و با سرعت دویدم سمت دکتر
دکتر : چیشده آقای جئون ؟
کوک : تکون خورد بچه چنگ زد به گلوش خودش رو تکون داد د انگشتاش رو حرکت داد
همه دویدن داخل اتاق بخش اره درست بود ا،ت چشماش رو باز کرد دوباره عروسک زندگیش زندگیش رو نجات داد اره اون تونست
پشت شیشه بودم محکم جونگ لی رو تو بغلم فشردم
کوک : تو تونستی بابا تو تونستی
شروع کردم به بوسیدن ک بازی کردن باهاش
دکتر تمام وضعیت ا،ت رو چککرد همه چیز خوب بود
دکتر : آقای جئون یک قسمت از دستشون از کار افتاده که با فیزیوتراپی برمیگرده هیچ جای نگرانی هم نیست
ا،ت رو به بخش منتقل کردن و منم با کمال ذوق با جونگ لی رفتم پیشش ....
ا،ت ویو :
با صدای جونگ لی چشمام رو باز کردم دنیا رو دیدم تو بیمارستان بودم و کلی دکتر بالای سرم بعد چک کردن وضعیت جسمانی منتقل کردن به بخش ..
کوک : اجازه هست بیام تو
ا،ت : بیا عزیزم
کوک : خیلی خوشحالم که دوباره بلند شدی ا،ت
ا،ت : من رو ببخش جونگ کوک نباید بچه ام رو سقط میکردم و شما روعذاب میدادم
کوک : ایرادی نداره برای خودت تجربه شد دکتر گفت اثری از بیماری تو بدنت نیست تو سالمی ولی ا،ت تو این چند روز فهمیدم چقدر بهت وابسته انقدر گریه کردم چشمام میسوزه
ا،ت : ناراحت نباش من اینجام من بهوش اومدم ابن دستم اگه کمکم کنی برمیگرده
کوک : این فرشته دوباره جونت رو نجات داد ا،ت
ادامه دارد .....
۱۳۹.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.