عشق دردناک پارت دو
رفتم پیش بچه ها
ا/ت:سلام بر دوستان گوگولیم
مارلی پرید بغلم و گفت:ا/ت دلم برات یه زره شده بود
ا/ت:منمممممممم😍
(1 ساعت بعد)
(راستی بچه ها بگم این مهمونی ، مهمونی کیم هاست یعنی اونایی که فامیلیشون کیم هست اونجان)
همه اومده بود عضا خیلی زیاد بود منم اونجا گم شده بودم رفتم انتهای باغ که دیدم اون پسره که سر تا سیاه بود اونجاست
ا/ت:سلام !!!می تونم اسمت رو بدونم
پسره:اگر جیغ نزنی می گم
ذهن ا/ت
جیغ برای چی؟؟؟
ا/ت:باشه
پسره:اسمم تهیونگ!!!!!کیم تهیونگ
ا/ت:چییییییییییییییییی
تهیونگ:هیشش ساکت باش کسی نباید بفمه
ا/ت:باورم نمیشه تو عضوی از خانواده ی منی
تهیونگ:خب اره دیگه
از زبون تهیونگ
باهم صحبت کردیم و خندیدم
منم همیشه ارزوم بود که ا/ت رو ببینم اخه یکی از طرفدای های پروپا قرصش بودم
از زبون خودم مشنگم😶
مهمونی تموم شد همه داشتن می رفتن الا ا/ت تهیونگ دانیال مارلی شیلی نیمو هیون موندیم که دیگه هر کدوم با هم رفتن یه جایی نشستن برای خودشون
از زبون ا/ت
من تهیونگ رفتیم جایی که همو دیدیم که هیچکسم نبود
تهیونگ:ا/ت راجب ادمی مثل من چه فکری می کنی
ا/ت:شوخیت گرفته به خاطر تو بود که من خود کشی نکردم الان نزدیک به 7 ساله که اون فکر رو از سرم بیرون کردم تو اولین و اخرین عشق زندگیم بودی هر کی خواست من باهاش ازدواج کنم گفتم قلب من مطلق به تهیونگه
از زبون تهیونگ
وقتی گقت قلب من مطلق به تهیونگه دوتا دستم رو رو صورتش گذاشتم صورتم رو به صورتش نزدیک کردم و اروم لب و رو لباش گذاشت و خیلی ریلکس می بوسیدمش
از زبون ا/ت
وقتی داشت می بوسیم احساس کردم خیلی ارامش دارم برای همین همراهیش کردم وقتی نفس کم اوردیم از هم جدا شدیم و پیشونیش رو گذاشت رو پیشونیم و گفت
از امروز به بعد هم خودت هم قلبت برای من ثبت شد(به به شاعرم شدم🤣)
ا/ت:یعنی تو هم منو دوست داری؟؟
تهیونگ:از وقتی که تو بازیگر شدی روت غیرت پیدا کردم همش می گفتم اون چرا باید یه کی دیگه رو ببوسه اون لبا برای منه نباید اون لباس ها رو بپوشه برای همین از همون اول دیونت بودم
ا/ت:می دونی چیه به خواطر اینکه برای تو شدم از کار بازیگری میام بیرون و خواننده و مدلینگ می شم خوبه؟؟
تهیونگ:ا/ت راست می گی؟؟
ا/ت:اره!!
از زبون تهیونگ
دوباره بوسیدمش
ا/ت:تهیونگ بلند شو می خوام یه کار کنم
تهیونگ:چی کار
ا/ت:تو بیا کاریت نباشه
دستم رو گرفت برد جلو صحنه خودش رفت بالا همه رو صدا زد که بیان
همه اومدن و ا/ت شروع کرد
ا/ت:بچه ها می خوام یه چیزی بهتون بگم ولی به مامان و بابام نگید چون فعلا می خوام در حالت ادی باشه
........
ا/ت:سلام بر دوستان گوگولیم
مارلی پرید بغلم و گفت:ا/ت دلم برات یه زره شده بود
ا/ت:منمممممممم😍
(1 ساعت بعد)
(راستی بچه ها بگم این مهمونی ، مهمونی کیم هاست یعنی اونایی که فامیلیشون کیم هست اونجان)
همه اومده بود عضا خیلی زیاد بود منم اونجا گم شده بودم رفتم انتهای باغ که دیدم اون پسره که سر تا سیاه بود اونجاست
ا/ت:سلام !!!می تونم اسمت رو بدونم
پسره:اگر جیغ نزنی می گم
ذهن ا/ت
جیغ برای چی؟؟؟
ا/ت:باشه
پسره:اسمم تهیونگ!!!!!کیم تهیونگ
ا/ت:چییییییییییییییییی
تهیونگ:هیشش ساکت باش کسی نباید بفمه
ا/ت:باورم نمیشه تو عضوی از خانواده ی منی
تهیونگ:خب اره دیگه
از زبون تهیونگ
باهم صحبت کردیم و خندیدم
منم همیشه ارزوم بود که ا/ت رو ببینم اخه یکی از طرفدای های پروپا قرصش بودم
از زبون خودم مشنگم😶
مهمونی تموم شد همه داشتن می رفتن الا ا/ت تهیونگ دانیال مارلی شیلی نیمو هیون موندیم که دیگه هر کدوم با هم رفتن یه جایی نشستن برای خودشون
از زبون ا/ت
من تهیونگ رفتیم جایی که همو دیدیم که هیچکسم نبود
تهیونگ:ا/ت راجب ادمی مثل من چه فکری می کنی
ا/ت:شوخیت گرفته به خاطر تو بود که من خود کشی نکردم الان نزدیک به 7 ساله که اون فکر رو از سرم بیرون کردم تو اولین و اخرین عشق زندگیم بودی هر کی خواست من باهاش ازدواج کنم گفتم قلب من مطلق به تهیونگه
از زبون تهیونگ
وقتی گقت قلب من مطلق به تهیونگه دوتا دستم رو رو صورتش گذاشتم صورتم رو به صورتش نزدیک کردم و اروم لب و رو لباش گذاشت و خیلی ریلکس می بوسیدمش
از زبون ا/ت
وقتی داشت می بوسیم احساس کردم خیلی ارامش دارم برای همین همراهیش کردم وقتی نفس کم اوردیم از هم جدا شدیم و پیشونیش رو گذاشت رو پیشونیم و گفت
از امروز به بعد هم خودت هم قلبت برای من ثبت شد(به به شاعرم شدم🤣)
ا/ت:یعنی تو هم منو دوست داری؟؟
تهیونگ:از وقتی که تو بازیگر شدی روت غیرت پیدا کردم همش می گفتم اون چرا باید یه کی دیگه رو ببوسه اون لبا برای منه نباید اون لباس ها رو بپوشه برای همین از همون اول دیونت بودم
ا/ت:می دونی چیه به خواطر اینکه برای تو شدم از کار بازیگری میام بیرون و خواننده و مدلینگ می شم خوبه؟؟
تهیونگ:ا/ت راست می گی؟؟
ا/ت:اره!!
از زبون تهیونگ
دوباره بوسیدمش
ا/ت:تهیونگ بلند شو می خوام یه کار کنم
تهیونگ:چی کار
ا/ت:تو بیا کاریت نباشه
دستم رو گرفت برد جلو صحنه خودش رفت بالا همه رو صدا زد که بیان
همه اومدن و ا/ت شروع کرد
ا/ت:بچه ها می خوام یه چیزی بهتون بگم ولی به مامان و بابام نگید چون فعلا می خوام در حالت ادی باشه
........
۲۷.۲k
۲۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.