پارت 2
اجوما سفره رو چیده بود گفت که بیرون کار داره و شب هم میره خونه خوانوادش از اونجایی که ما هم قرار بود فردا راه بیوفتیم پس این ماه رو بهش مرخصی دادم هوسوک اومد پایین یه تیشرت نازک پوشیده بود موهاش روی صورتش ریخته بود و به شدت جذاب بود از اونجایی که تابستون بود خودمم لباس های راحتی پوشیده بودم رفتم حوله رو از دستش گرفتم گفتم
تو بشين من موهات رو خشک میکنم
هوسوک غذا تو خوردی
ا/ت آره با یونجی خوردم
هوسوک اوم باشه همونجور که موهاش رو خشک میکردم گفتم اجوما تا یه ماه رفته مرخصی تو هم که گفتی فردا میریم مسافرت پس مشکلی نبود الانم حتما خسته ای
بعد از شام برو استراحت کن دستم رو گرفت و مانع انجام کارم شد لب زد
ولی من خستگیم وقتی رفع میشه که تو پیشم بخوابی
هوسوک بزار یونجی رو بخوایونم بعد می...
خودم یونجی رو میخوابونم غذا هم تموم شد تو جمع کن تا منم یونجی رو خوابوندم
باشه ظرف ها رو شستم میز هم جمع کردم رفتم بالا اتاق یونجی دیدم هوپی داره براش آهنگ میخونه منم همونجا وایستادم و بهش گوش دادم خیلی وقت بود دوست داشتم صداش رو بزنم کمی بعد صدا زیادی نزدیک میومد چشام رو باز کردم هوسوک روبه روم وایستاده بود توی کسری از ثانیه بغلم کرد و بردم اتاقمون من رو روی تخت خوابوند خودش هم پیشم دراز کشید بغلم کرد و گفت
وقتایی که توی خوابگاه بودم واقعا دلم برات تنگ میشد مخصوصا بغل هات الان یه ماه کامل قرار توی بغل تو باشم این یه جور نعمته برام
ولی برای من بهترین شانسه دلم میخواد کلی بگردیم بعد هم برگردیم خونه تا تو استراحت کني هوم
باشه
کمی بعد صداش در نیومد خوابیده بود پیشونیش رو بوسیدم دخترک کیوت من صورتش رو شروع به نوازش کردن کردم صبح با صدای یونجی بیدار شدم
زود بلند شدم رفتم اتاق بغلش کردم تا ا/ت رو بیدار نکنه دختر کیوت بابا بیا بغلم ببینم دلت میخواد بازی کنیم هوم حتما ا/ت باید صبح ها با صدای فرشته کوچولوم بیدار بشه مگه نه آره عزیزبابا
متوجه صدای خنده که شدم دیدم ا/ت بیدار شده و داره به ما نگاه میکنه اومد نزدیکتر و پیشونی یونجی رو بوسید بلند شدی دختر مامان
هوسوک دخترم به مامانت بگو بابات هم بوس میخواد
ا/ت واقعا خیلی کیوت این حرف رو میزد خم شدم و لباش رو سطحی بوسیدم
الان شد بابا کوچولو
آه آره البته ولی دفعه من میبوسمت الانم برو آماده شو تا بریم راه بیوفتیم
اوم باشه یکم وایستا تا وسایل ها رو آماده کنم
آها باشه رفتم و وسایل های من و هوپی و یونجی رو جمع کردم کارم که تموم شد گذاشتم شون جلوی در رفتم اتاق یونجی هوپی برو آماده شو تا منم لباس های
یونجی رو بهش بپوشونم
تو بشين من موهات رو خشک میکنم
هوسوک غذا تو خوردی
ا/ت آره با یونجی خوردم
هوسوک اوم باشه همونجور که موهاش رو خشک میکردم گفتم اجوما تا یه ماه رفته مرخصی تو هم که گفتی فردا میریم مسافرت پس مشکلی نبود الانم حتما خسته ای
بعد از شام برو استراحت کن دستم رو گرفت و مانع انجام کارم شد لب زد
ولی من خستگیم وقتی رفع میشه که تو پیشم بخوابی
هوسوک بزار یونجی رو بخوایونم بعد می...
خودم یونجی رو میخوابونم غذا هم تموم شد تو جمع کن تا منم یونجی رو خوابوندم
باشه ظرف ها رو شستم میز هم جمع کردم رفتم بالا اتاق یونجی دیدم هوپی داره براش آهنگ میخونه منم همونجا وایستادم و بهش گوش دادم خیلی وقت بود دوست داشتم صداش رو بزنم کمی بعد صدا زیادی نزدیک میومد چشام رو باز کردم هوسوک روبه روم وایستاده بود توی کسری از ثانیه بغلم کرد و بردم اتاقمون من رو روی تخت خوابوند خودش هم پیشم دراز کشید بغلم کرد و گفت
وقتایی که توی خوابگاه بودم واقعا دلم برات تنگ میشد مخصوصا بغل هات الان یه ماه کامل قرار توی بغل تو باشم این یه جور نعمته برام
ولی برای من بهترین شانسه دلم میخواد کلی بگردیم بعد هم برگردیم خونه تا تو استراحت کني هوم
باشه
کمی بعد صداش در نیومد خوابیده بود پیشونیش رو بوسیدم دخترک کیوت من صورتش رو شروع به نوازش کردن کردم صبح با صدای یونجی بیدار شدم
زود بلند شدم رفتم اتاق بغلش کردم تا ا/ت رو بیدار نکنه دختر کیوت بابا بیا بغلم ببینم دلت میخواد بازی کنیم هوم حتما ا/ت باید صبح ها با صدای فرشته کوچولوم بیدار بشه مگه نه آره عزیزبابا
متوجه صدای خنده که شدم دیدم ا/ت بیدار شده و داره به ما نگاه میکنه اومد نزدیکتر و پیشونی یونجی رو بوسید بلند شدی دختر مامان
هوسوک دخترم به مامانت بگو بابات هم بوس میخواد
ا/ت واقعا خیلی کیوت این حرف رو میزد خم شدم و لباش رو سطحی بوسیدم
الان شد بابا کوچولو
آه آره البته ولی دفعه من میبوسمت الانم برو آماده شو تا بریم راه بیوفتیم
اوم باشه یکم وایستا تا وسایل ها رو آماده کنم
آها باشه رفتم و وسایل های من و هوپی و یونجی رو جمع کردم کارم که تموم شد گذاشتم شون جلوی در رفتم اتاق یونجی هوپی برو آماده شو تا منم لباس های
یونجی رو بهش بپوشونم
۴۸.۰k
۲۴ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.