دوست پسرم p1
از زبان میسو
صبح با صدای پرنده ها و صدای اجوما بیدار شدم
اجوما :دخترم بیا برای صبحانه
میسو :باشه(با خابالودگی)اجوما رفت و در رو بست
یه قوسی (نمیدونم درسته نوشتم یا نه 😂) به کمرم
دادم رفتم سرویس و کار های شخصیم رو انجام دادم
(نکنه میخواین اونارم بنویسم😑) رفتم پایین و به اقا
و خانوم پارک سلام و صبح بخیر گفتم اونا هم بهم سلام دادن که مامان گفت
مامان میسو:خوبی عزیزم بیا صبحانه بخور و برو دانشگاه با سر حرفش رو تأیید کردم صبحانه رو خوردم
و با اسانسور (خونشون خیلی بزرگه ) به طبقه ی بالا
رفتم و حاضر شدم (عکس لباس ات رو میزارم )
پایان پارت اول
صبح با صدای پرنده ها و صدای اجوما بیدار شدم
اجوما :دخترم بیا برای صبحانه
میسو :باشه(با خابالودگی)اجوما رفت و در رو بست
یه قوسی (نمیدونم درسته نوشتم یا نه 😂) به کمرم
دادم رفتم سرویس و کار های شخصیم رو انجام دادم
(نکنه میخواین اونارم بنویسم😑) رفتم پایین و به اقا
و خانوم پارک سلام و صبح بخیر گفتم اونا هم بهم سلام دادن که مامان گفت
مامان میسو:خوبی عزیزم بیا صبحانه بخور و برو دانشگاه با سر حرفش رو تأیید کردم صبحانه رو خوردم
و با اسانسور (خونشون خیلی بزرگه ) به طبقه ی بالا
رفتم و حاضر شدم (عکس لباس ات رو میزارم )
پایان پارت اول
۹.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.