اولین سفر تنهایی 🧡🍂 p ۱۷

سومی:موچی گشنمه حاضر نشد
جیمین:بفرمایید ملکه ی من
سومی:مرسی موچی
سومی چاپستیک رو اورد طرف جیمین
جیمین:من نمیخورم
سومی:موچی بخور دیگه اگر نخوری منم نمیخورم
جیمین:باشه بابا بیا با هم بخوریم
ویو جیمین 🧡🍂
با سومی نودل خوردیم و رفتیم خوابیدیم
[صبح]
ویو سومی💙✡
از خواب بیدار شدم و با صورت پوف کرده و کیوت جیمین مواجه شدم دلم نمیومد بیدارش کنم و منو سفت بغل کرده بود اگر تکون میخوردم بیدار میشد برای همین یه بوسه ی کوتاهی از ل*ب*ش کردم و بیدار شد
سومی:عه کیوتم بیدار شدی
جیمین:داری منو میبوسیدی
سومی:اره چیه مگه ادم نمیتونه عشقش رو ببوسه
جیمین:تاحالا خودت شروع نکرده بودی
سومی:وات چی شد چی رو شروع نکرده بودم
یهو جیمین بوسه ی طولانی روی ل*ب سومی زد که نفس کم اوردن و از هم جدا شدن
سومی:اهان پس برای این میگفتی
جیمین:نه پس برای چی میگفتم
سومی:(خنده)
جیمین:(خنده)
سومی:خب دیگه من برم صبونه رو اماده کنم
جیمین:باشه برو منم برم حموم بیام
سومی:باشه
سومی رفت صبحانه درست کرد و جیمین هم رفت یه حموم ۱۰ مینی گرفت و رفت پایین
جیمین:وای عشق من چه کرده
سومی:چیکار کردم مگه برای عشقم درست کردم دیگه
جیمین:باشه بخوریم که دارم از گشنگی میمیرم
سومی:خدانکنه

ادامه دارد....
اسکی ممنوع ❌