پارت ۱۶۰ رمان کت رنگی بخش دوم
پارت ۱۶۰ رمان کت رنگی بخش دوم
#سومی
من: جونگ کوک ... به هرکسی که دوسش داری عشق بورز ! ... 🥺
کوک: سومی منظورت چیه؟؟ ... چرا اینارو میگی !؟ من فقط به تو و بعدش به آرمی ها عشق می ورزم ! داری منو میترسونی !
من: میدونم... میدونم خیلی منو دوست داری !
متاسفانه تو این مدت تورو خیلی عاشق خودم کردم... باورم نمیشد دارم این حرف هارو بهت میزنم ...توی دماغم سوخت و یه هاله اشک تو چشمام اومد اما سریع خودمو کنترل کردم و بغضمو خوردم
من: جونگ کوک باید بری جزیره جیجو... اونجا یه خونه هست که خونه اجدادیمونه ... باید بری و برام یه سری مدارک بیاری برای بیمارستان میگم... بیشتر مدارکم اونجاس ...
باید میفرستادمش یه جای دور تا بتونم فرار کنم !
کوک: به یکی می سپرم که بره بیاره ... نمیتونم تنهات بزارم تو آسیب دیدی ...
من: جونگ کوک ! خواهش میکنم نمیخوام کسی بدونه تو اون خونه چی میگذره ! خودت برو من خوبم ! قول میدم تا وقتی برگردی خوب خوب بشم !
کوک: باشه میرم ... همین الان میرم ..
یهو بلند شد و میخواست بره بیرون ... ترسیدم ...
من: جونگ کوک !!! 🥺
برگشت و نگاهم کرد... دستامو باز کردم و اومد توی بغلم... باورم نمیشه اینطوری دارم ترکت میکنم ! سخت بود خیلیییی سخت اما سخت تر از اون دیدن ناراحتی و گریه هات بود ... مطمنم چند روز بعد از ترک من به خودت میایی .. تو آدم قوی هستی ! ازم جدا شد و رفت بیرون !!
آخرین دیدارم خیلی غمگین و حتی سنگین برام تموم شد... وقتی مطمن شدم که کسی از کمپانی و اعضا نبودن تو بیمارستان وسایلمو جم کردم و رفتم خونه ... خونه ای که تقریبا سوخته بود و چیزی ازش نمونده بود ... اتاقم تقریبا سالم بود رفتم و لباسامو انداختم تو چمدون و مدارک پول هایی که این چند سال جم کردم سند خونه... همه رو تبدیل به پول کردم تا از کشور خارج شم .. به دکترم گفتم که اگه اعضا اومدن و سراغم رو گرفتن بگین سومی تموم کرد ... اینطوری خیلی بهتر بود ... این طوری کوک راحت تر کنار میومد !... تو هواپیما از شدت درد زخم هام و زخمی که از درون خودم به خودم زدم داشتم میمیردم... ای کاش تو اون انفجار لنتی میمیردم ... البته الانم برای کوک چیزی فرق نکرده ... کوک واقعا متاسفم !! 😭😭
عرررررررررر خودم عر زدم
#سومی
من: جونگ کوک ... به هرکسی که دوسش داری عشق بورز ! ... 🥺
کوک: سومی منظورت چیه؟؟ ... چرا اینارو میگی !؟ من فقط به تو و بعدش به آرمی ها عشق می ورزم ! داری منو میترسونی !
من: میدونم... میدونم خیلی منو دوست داری !
متاسفانه تو این مدت تورو خیلی عاشق خودم کردم... باورم نمیشد دارم این حرف هارو بهت میزنم ...توی دماغم سوخت و یه هاله اشک تو چشمام اومد اما سریع خودمو کنترل کردم و بغضمو خوردم
من: جونگ کوک باید بری جزیره جیجو... اونجا یه خونه هست که خونه اجدادیمونه ... باید بری و برام یه سری مدارک بیاری برای بیمارستان میگم... بیشتر مدارکم اونجاس ...
باید میفرستادمش یه جای دور تا بتونم فرار کنم !
کوک: به یکی می سپرم که بره بیاره ... نمیتونم تنهات بزارم تو آسیب دیدی ...
من: جونگ کوک ! خواهش میکنم نمیخوام کسی بدونه تو اون خونه چی میگذره ! خودت برو من خوبم ! قول میدم تا وقتی برگردی خوب خوب بشم !
کوک: باشه میرم ... همین الان میرم ..
یهو بلند شد و میخواست بره بیرون ... ترسیدم ...
من: جونگ کوک !!! 🥺
برگشت و نگاهم کرد... دستامو باز کردم و اومد توی بغلم... باورم نمیشه اینطوری دارم ترکت میکنم ! سخت بود خیلیییی سخت اما سخت تر از اون دیدن ناراحتی و گریه هات بود ... مطمنم چند روز بعد از ترک من به خودت میایی .. تو آدم قوی هستی ! ازم جدا شد و رفت بیرون !!
آخرین دیدارم خیلی غمگین و حتی سنگین برام تموم شد... وقتی مطمن شدم که کسی از کمپانی و اعضا نبودن تو بیمارستان وسایلمو جم کردم و رفتم خونه ... خونه ای که تقریبا سوخته بود و چیزی ازش نمونده بود ... اتاقم تقریبا سالم بود رفتم و لباسامو انداختم تو چمدون و مدارک پول هایی که این چند سال جم کردم سند خونه... همه رو تبدیل به پول کردم تا از کشور خارج شم .. به دکترم گفتم که اگه اعضا اومدن و سراغم رو گرفتن بگین سومی تموم کرد ... اینطوری خیلی بهتر بود ... این طوری کوک راحت تر کنار میومد !... تو هواپیما از شدت درد زخم هام و زخمی که از درون خودم به خودم زدم داشتم میمیردم... ای کاش تو اون انفجار لنتی میمیردم ... البته الانم برای کوک چیزی فرق نکرده ... کوک واقعا متاسفم !! 😭😭
عرررررررررر خودم عر زدم
۱۵.۱k
۲۳ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.