وقتی عضو هشتمی و تازه باهات آشنا شدن
جونگکوکی:بعد از تمرین بوکس قرار بود بیاد پیشتون..
نیم ساعت بعد از تمرین خودشو به خوابگاه 7نفرشون رسوند
ماشین رو داخل پارکینگ پارک کرد و زیر لب زمزمشو به پایان رسوند: امیدوارم بتونم عادی رفتار کنم!
با انگشت های تتو دارش ضربه ای به در زد و با کلید در رو باز کرد
به محض اومدنش صدای جین شنیده شد:یااا جونگ کوکا..زود بیا ا.ت اینجاست!
کفش هاشو توی جا کفشی گذاشت و وارد خونه شد: اومدم هیونگ!!
وارد پذیرایی شد و برای احترام بلند شدی
تا کمر ادای احترام کردی و یا صداش سرتو بالا آوردی: اسمت چیه؟
صداتو توی گلوت کشیدی و جوابشو دادی: پارک ا.ت هستم..خوشبختم از آشنایتون..
ژاکتشو روی دوشش انداخت و با لبخند جواب داد: همچنین ا.ت شی!
بعد از عوض کردن لباس هاش به هال برگشت و روی مبل روبه روت نشست
همه گرم حرف زدن بودن که پیامی برات اومد
محتوای پیام این بود: سریع برو کیفتو بردار
بعد از خوندن پیام چشماتو صد و هشتاد درجه چرخوندی و از روی مبل بلند شدی: من الان برمیگردم میرم کیفمو بیارم ..
بعد از اطلاع رسانی بلند شدی و به طرف اتاقی که کیفتو گذاشته بودی حرکت کردی
به اتاق رسیدی و دنبال کیفت میگشتی که دست هایی کمرتو حصار کردن: دلم برات تنگ شده بود
به طرف صدا برگشتی و لب هات به اسارت در اومد
بعد چند چند ثانیه طولانی بوسه به پایان رسید
نفس عمیقی کشیدی و جوابشو دادی: داری چیکار میکنی جونگ کوکی؟. ها؟
پوزخند وحشیانه ای زد و انگشت هاشو به کمرت فشرد: بهشون بگم خیلی وقته برای خودمی و برای خودم میمونی؟ یا زوده دارلینگ؟؛
تادااا
نظر بدین باشه ؟؟؟
نیم ساعت بعد از تمرین خودشو به خوابگاه 7نفرشون رسوند
ماشین رو داخل پارکینگ پارک کرد و زیر لب زمزمشو به پایان رسوند: امیدوارم بتونم عادی رفتار کنم!
با انگشت های تتو دارش ضربه ای به در زد و با کلید در رو باز کرد
به محض اومدنش صدای جین شنیده شد:یااا جونگ کوکا..زود بیا ا.ت اینجاست!
کفش هاشو توی جا کفشی گذاشت و وارد خونه شد: اومدم هیونگ!!
وارد پذیرایی شد و برای احترام بلند شدی
تا کمر ادای احترام کردی و یا صداش سرتو بالا آوردی: اسمت چیه؟
صداتو توی گلوت کشیدی و جوابشو دادی: پارک ا.ت هستم..خوشبختم از آشنایتون..
ژاکتشو روی دوشش انداخت و با لبخند جواب داد: همچنین ا.ت شی!
بعد از عوض کردن لباس هاش به هال برگشت و روی مبل روبه روت نشست
همه گرم حرف زدن بودن که پیامی برات اومد
محتوای پیام این بود: سریع برو کیفتو بردار
بعد از خوندن پیام چشماتو صد و هشتاد درجه چرخوندی و از روی مبل بلند شدی: من الان برمیگردم میرم کیفمو بیارم ..
بعد از اطلاع رسانی بلند شدی و به طرف اتاقی که کیفتو گذاشته بودی حرکت کردی
به اتاق رسیدی و دنبال کیفت میگشتی که دست هایی کمرتو حصار کردن: دلم برات تنگ شده بود
به طرف صدا برگشتی و لب هات به اسارت در اومد
بعد چند چند ثانیه طولانی بوسه به پایان رسید
نفس عمیقی کشیدی و جوابشو دادی: داری چیکار میکنی جونگ کوکی؟. ها؟
پوزخند وحشیانه ای زد و انگشت هاشو به کمرت فشرد: بهشون بگم خیلی وقته برای خودمی و برای خودم میمونی؟ یا زوده دارلینگ؟؛
تادااا
نظر بدین باشه ؟؟؟
۱۴.۹k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.