The Dangerous Riddle p12
تقریبا اواسط راه بودند که گوشی رزی زنگ خورد...
رزی نگاهی به شماره روی گوشی کرد و با استرس گفت
× وایییی بد بخت شدیم جیمینه!
جیمین خیلی توی مسائل امنیتی جدی بود و روی همه مخصوصا خواهرش حساس بود.
+ خب..خبرجواب بده. ندی بدتره که!
رزی با کلی استرس و لبخند زورکی تلفن رو جواب داد و گذاشتش روی اسپیکر....
× ا..الو اوپا🥲
_ اوپا و دردددددد . پارک چه یونگ و لا لیسا کدوم گوری رفتیننن
هردو حسابی ترسیدند چون جیمین هروقت از دست کسی عصبی میشد اون رو با اسم اصلی صدا میکرد.
× اممم خب ماهرچی منتظرتون موندیم کسی نیومد دیگه ساعت ۴ شد و دیر میشد و شما هم مشغول کار های خودتون بودید.
_ پارک چه یونگ ناسلامتی من برادرتم نباید لاقل به من چیزی بگی؟
رزان مثل اینکه ترسش فروکش کرده باشه گفت
× ببخشید جیمینا ! نگران نباش فعلا تو تاکسی هستیم شما هم دیگه راه بیافتین بیاین تا بگیم هرکی کجا میره.
_ خیلی خب باشه...مواظب خودتون باشید
بعد از قطع گوشی لیسا بدجوری دلش گرفته بود ، همیشه توی اکیپشون فقط اون بود که خواهر برادر نداشت. درسته یه برادر دوقلو داشت ولی نمیدونست کجاست...زندس یا مرده .... همیشه دلش میخواست مثل تهیونگ و جنی و جیسو و جین و رزی و جیمین بتونه رابطه خواهر برادری رو تجربه کنه ، دلش میخواست داداشش همیشه مراقبش باشه برای همین دلش میخواست زود تر از هرچیزی برادرش لینو رو پیدا کنه.
سعی میکرد بغضشو قورت بده ولی حلقه اشک توی چشماش جمع شده بود که رزی متوجه شد
× هی لیسا خوبی ؟
بغض لیسا ترکید و اشکاش شروع به ریختن کرد...
+ رز..رزیا من دلم میخواد زودتر برادرم رو پیدا کنم..اگه پیداش کنم دیگه هیچوقت نمیذارم ازم دور بشه.
× خیلی خب عزیزم آروم باش . مطمئنم زودتر همه چیزمعلوم میشه.ما همین الانم کلی سرنخ داریم فقط باید بدونیم چجوری کنار هم قرارشون بدیم تا به هدفمون برسیم....
شما چی فکر میکنین؟ لینو کجاس؟ زندس یا مرده؟ قاتل پیدا میشه؟
رزی نگاهی به شماره روی گوشی کرد و با استرس گفت
× وایییی بد بخت شدیم جیمینه!
جیمین خیلی توی مسائل امنیتی جدی بود و روی همه مخصوصا خواهرش حساس بود.
+ خب..خبرجواب بده. ندی بدتره که!
رزی با کلی استرس و لبخند زورکی تلفن رو جواب داد و گذاشتش روی اسپیکر....
× ا..الو اوپا🥲
_ اوپا و دردددددد . پارک چه یونگ و لا لیسا کدوم گوری رفتیننن
هردو حسابی ترسیدند چون جیمین هروقت از دست کسی عصبی میشد اون رو با اسم اصلی صدا میکرد.
× اممم خب ماهرچی منتظرتون موندیم کسی نیومد دیگه ساعت ۴ شد و دیر میشد و شما هم مشغول کار های خودتون بودید.
_ پارک چه یونگ ناسلامتی من برادرتم نباید لاقل به من چیزی بگی؟
رزان مثل اینکه ترسش فروکش کرده باشه گفت
× ببخشید جیمینا ! نگران نباش فعلا تو تاکسی هستیم شما هم دیگه راه بیافتین بیاین تا بگیم هرکی کجا میره.
_ خیلی خب باشه...مواظب خودتون باشید
بعد از قطع گوشی لیسا بدجوری دلش گرفته بود ، همیشه توی اکیپشون فقط اون بود که خواهر برادر نداشت. درسته یه برادر دوقلو داشت ولی نمیدونست کجاست...زندس یا مرده .... همیشه دلش میخواست مثل تهیونگ و جنی و جیسو و جین و رزی و جیمین بتونه رابطه خواهر برادری رو تجربه کنه ، دلش میخواست داداشش همیشه مراقبش باشه برای همین دلش میخواست زود تر از هرچیزی برادرش لینو رو پیدا کنه.
سعی میکرد بغضشو قورت بده ولی حلقه اشک توی چشماش جمع شده بود که رزی متوجه شد
× هی لیسا خوبی ؟
بغض لیسا ترکید و اشکاش شروع به ریختن کرد...
+ رز..رزیا من دلم میخواد زودتر برادرم رو پیدا کنم..اگه پیداش کنم دیگه هیچوقت نمیذارم ازم دور بشه.
× خیلی خب عزیزم آروم باش . مطمئنم زودتر همه چیزمعلوم میشه.ما همین الانم کلی سرنخ داریم فقط باید بدونیم چجوری کنار هم قرارشون بدیم تا به هدفمون برسیم....
شما چی فکر میکنین؟ لینو کجاس؟ زندس یا مرده؟ قاتل پیدا میشه؟
۳۳.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.