پارت ۳
پارت ۳
#میکاسا
ارنو بردیم دکتر
دکتر گفت که هیچ مشکلی نداره
ولی چرا پس بیهوش شد
رفتم کنار تختش رو صندلی نشستم
دستمو رو دستش گذاشتم نفهمیدم کی خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم ارن رو تختش نیست یه دفعه پریدم ولی دیدم که کنار پنجره وایستاده قدش از اون چیزی که قبل از این اتفاقات افتاد خیلی بلند تر شده بود سرم داشت میترکید وقتی صداش کردم روشو به سمت برگردوند
#ارن
تو خودم بودم که یهو صدای میکاسا اومد
وقتی برگشتم دیدم با نگرانی داره بهم نگاه میکنه رفتم سمتش سعی کردم خودمو خوب نشون بدم
با لبخند بهش گفتم که حالم خوبه
ولی یهو اومد سمتم یقمو گرفت شروع کرد به گریه کردن
یهو ناخداگاه بغلش کردم
#میکاسا
ارنو بردیم دکتر
دکتر گفت که هیچ مشکلی نداره
ولی چرا پس بیهوش شد
رفتم کنار تختش رو صندلی نشستم
دستمو رو دستش گذاشتم نفهمیدم کی خوابم برد
وقتی بیدار شدم دیدم ارن رو تختش نیست یه دفعه پریدم ولی دیدم که کنار پنجره وایستاده قدش از اون چیزی که قبل از این اتفاقات افتاد خیلی بلند تر شده بود سرم داشت میترکید وقتی صداش کردم روشو به سمت برگردوند
#ارن
تو خودم بودم که یهو صدای میکاسا اومد
وقتی برگشتم دیدم با نگرانی داره بهم نگاه میکنه رفتم سمتش سعی کردم خودمو خوب نشون بدم
با لبخند بهش گفتم که حالم خوبه
ولی یهو اومد سمتم یقمو گرفت شروع کرد به گریه کردن
یهو ناخداگاه بغلش کردم
۲۵.۰k
۰۱ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.