پارت ۲۸ دوستان از شنبه امتحانام شروع میشه
زیاد نمیتونم پارت بزارم ولی تموم تلاشمو میکنم
چند ساعت بعد
جیمین به ساعت نگاه میکردو در افکارش فرو رفته بود
∆عا اره حتما الان دیگه دارن تو اتاق باهم حرف های اخرشونو میزنن
گوشی جیمین زنگ خورد ولی اون توان ورداشتنو نداشت
ولی وقتی دید طرف تماس کی بود به خودش اومد
یونگی بود..
∆عاا.. سلام
+سلام داداش میگم خاستگاری تموم شد
∆اهان... تو کجایی
+پایین
∆هان؟
+بیا پایین با ماشین بریم دور دور
∆اوکی
جیمن بلند شد... یه لباس مشکی استین بلند پوشید رو شم یه لباس چارخونه ی مشکی قرمز پوشید و رفت پایین
∆خب چطور بود
+هیچی جوابش مثبت بود حالا بیا بریم تو ماشین برات تعریف میکنم
∆.... باشه
تقریبا ۱۰ دقیقه ای گذشت
+خب...ببین جیهوپ وقتی رفت تو اتاق با مطهره
∆عه..جیهوپم اومده بود...تو چی تو کی رفتی تو اتاق
+من چرا؟
∆خب...خاستگاری مطهره و...
+جیهوپ دیگه
∆واددددد هللللللل
+چیشده
∆فکر کردم خاستگاری توعهههههه
+چی؟یعنی چی اصن من که اصن چییییی
∆یونگی خیلی خرییی چرا از اول نگفتی برای جیهوپپپ
+خب...فکر کردم میدونی
جیمین انگاو یه شیر کاکائو خورده بود(البته فقط ادمینتونه که شیرکاکائو میخوره انگار به پریز برق وصل شده)یه جوری انرژی گرفته بود که نگو
∆حالا داریم کجا میریمممم
+شرکتتت
∆چیییییی؟موافقت شدیمممم
+اره
∆هوراااااا
چند ساعت بعد
جیمین به ساعت نگاه میکردو در افکارش فرو رفته بود
∆عا اره حتما الان دیگه دارن تو اتاق باهم حرف های اخرشونو میزنن
گوشی جیمین زنگ خورد ولی اون توان ورداشتنو نداشت
ولی وقتی دید طرف تماس کی بود به خودش اومد
یونگی بود..
∆عاا.. سلام
+سلام داداش میگم خاستگاری تموم شد
∆اهان... تو کجایی
+پایین
∆هان؟
+بیا پایین با ماشین بریم دور دور
∆اوکی
جیمن بلند شد... یه لباس مشکی استین بلند پوشید رو شم یه لباس چارخونه ی مشکی قرمز پوشید و رفت پایین
∆خب چطور بود
+هیچی جوابش مثبت بود حالا بیا بریم تو ماشین برات تعریف میکنم
∆.... باشه
تقریبا ۱۰ دقیقه ای گذشت
+خب...ببین جیهوپ وقتی رفت تو اتاق با مطهره
∆عه..جیهوپم اومده بود...تو چی تو کی رفتی تو اتاق
+من چرا؟
∆خب...خاستگاری مطهره و...
+جیهوپ دیگه
∆واددددد هللللللل
+چیشده
∆فکر کردم خاستگاری توعهههههه
+چی؟یعنی چی اصن من که اصن چییییی
∆یونگی خیلی خرییی چرا از اول نگفتی برای جیهوپپپ
+خب...فکر کردم میدونی
جیمین انگاو یه شیر کاکائو خورده بود(البته فقط ادمینتونه که شیرکاکائو میخوره انگار به پریز برق وصل شده)یه جوری انرژی گرفته بود که نگو
∆حالا داریم کجا میریمممم
+شرکتتت
∆چیییییی؟موافقت شدیمممم
+اره
∆هوراااااا
۴.۶k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.