عشق اولم پارت 2
پارت 2
عشق اولم
_______________________♡︎____________________
چان هیون: باشه ممنون از اینکه بهم گفتی راستی مگه بهترین دوستش نیستی چرا الان پیشش نیستی
تهیونگ : چون مامان اجازه نمیده برم پیشش
چان هیون : وقتی رفتم توی اتاقش یاد خودم افتادم وقتی ۹ سالم بود سرما خوردم و مامان نمیزاشت که یونگی بیاد پیش من من خیلی احساس تنهایی میکردم و الان احساس میکنم یونگی هم همین حس رو داشته باشه
تهیونگ : آره یادمه کلی کتاب خواندم تا فهمیدم مامان چطور باید درمانت کنه ..... راستی چطور باید یونگی از احساس تنهایی بودن نجات بدیم
چان هیون :........ من یه فکری دارم ........( فکرش رو به تهیونگ گفت )
تهیونگ : اره فکر خوبیه
منو تهیونگ رفتیم پیش مامان
چان هیون : مامان منو تهیونگ و بقیه بچه ها میخوایم قایم موشک بازی کنیم میشه یونگی هم بیاد چون اون از همه بهتر قایم موشک بازی میکنه
مامان : چان هیون یونگی اصلا حالش خوب نشده و اگر هم بیاد تو و بقیه ی بچه ها سرما میخورید
چان هیون : مامان یونگی میتونه ماسک بزنه....... لطفاً بزار بیاد دیگه ( این جمله رو با تهیونگ گفت )
مامان : بابا ولی بهش نزدیک نمیشید باشه ؟
چان هیون و تهیونگ : باشه هوراااااا( با ذوق )
منو تهیونگ و بچه ها با یونگی داشتیم بازی میکردیم با اینکه یونگی مریض بود ولی مثل قبلاً خیلی خوب بازی میکرد نمیزاشت حتی یک نفر جا بمونه اون مثل همیشه قوی بود
_______________________♡︎____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민 윤 기
عشق اولم
_______________________♡︎____________________
چان هیون: باشه ممنون از اینکه بهم گفتی راستی مگه بهترین دوستش نیستی چرا الان پیشش نیستی
تهیونگ : چون مامان اجازه نمیده برم پیشش
چان هیون : وقتی رفتم توی اتاقش یاد خودم افتادم وقتی ۹ سالم بود سرما خوردم و مامان نمیزاشت که یونگی بیاد پیش من من خیلی احساس تنهایی میکردم و الان احساس میکنم یونگی هم همین حس رو داشته باشه
تهیونگ : آره یادمه کلی کتاب خواندم تا فهمیدم مامان چطور باید درمانت کنه ..... راستی چطور باید یونگی از احساس تنهایی بودن نجات بدیم
چان هیون :........ من یه فکری دارم ........( فکرش رو به تهیونگ گفت )
تهیونگ : اره فکر خوبیه
منو تهیونگ رفتیم پیش مامان
چان هیون : مامان منو تهیونگ و بقیه بچه ها میخوایم قایم موشک بازی کنیم میشه یونگی هم بیاد چون اون از همه بهتر قایم موشک بازی میکنه
مامان : چان هیون یونگی اصلا حالش خوب نشده و اگر هم بیاد تو و بقیه ی بچه ها سرما میخورید
چان هیون : مامان یونگی میتونه ماسک بزنه....... لطفاً بزار بیاد دیگه ( این جمله رو با تهیونگ گفت )
مامان : بابا ولی بهش نزدیک نمیشید باشه ؟
چان هیون و تهیونگ : باشه هوراااااا( با ذوق )
منو تهیونگ و بچه ها با یونگی داشتیم بازی میکردیم با اینکه یونگی مریض بود ولی مثل قبلاً خیلی خوب بازی میکرد نمیزاشت حتی یک نفر جا بمونه اون مثل همیشه قوی بود
_______________________♡︎____________________
امیدوارم خوشتون اومده باشه ❤️
نویسنده :민 윤 기
۶.۸k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.