رمان خانواده پارت بیست و نه
رمان خانواده پارت بیست و نه
شخصیت ها : ا/ت (مادر) جونگ سوک (پدر) اون وو ( پسر )
معلم گفت : بچه ها بازی اینه که ری گیری میکنیم دو نفری که باهم افتادن یا باید همو ببوسن ...
اینو که گفت بچه ها چشاشون گرد شد و پچ پچ کردنا شروع شد
معلم ادامه داد: ...اهم.... خب سکوت..... یا داخل یه اتاق تا زنگ اخر میمونن خب کلاستون چند نفره
یکی از بچه ها گفت ۲۰ نفر ده تا پسر ده تا دختر
معلم گفت: خب دخترا به پسرا ری بدن پسرا به دخترا
بچه ها قبول کردن و دو نفر رفتن تا جعبه بیارن ری گیری شروع شد و بعد تمام شدن معلمم یه دور بچه ها رو انالیز کرد و اونم ری داد
گفت: حالا اعلام میکنم
اهم اهم
پسرا
۱ ری لی مین هو
۱ ری مون بین
۲ ری جونگ کوک
۷ ری اون وو
دخترا
۲ ری سوهیون
۳ ری یوجونگ
۵ ری سوزی
( اون ۱ری لی مین هو رو سوزی داد)
معلم گفت : منم به اون وو ری دادم
اینو که گفت یکم خجالت کشیدم و باودم نمیشد من ۷ تا ری اوردم
معلم ادامه داد: خب اون وو و سوزی چیکار میکنید
من به سوزی نگاه کردم و سوزی به من مین هو در گوش سوزی یه چیزی گفت من نفهمیدم
سوزی
من از اون وو خوشم نمیوم نمیدونستم چیکار کنم که
مین هو گفت : اگه ببوسیش باید به من کل بدنتو بدی
کاملا گیج شده بودم که
اون وو پاشد و گفت : میریم تو اتاق
معلم گفت : پس با من بیاین تا بریم اتاق استراحت و اینم بگم که اونجا یه تخت دونفره و هست و مبل نیست و یه یخچال با کلی خوراکی و یه کمد پره بازی و یه تلوزیون و یه اجاغ گاز کوچیک
گفتیم : باشه
و کوک گفت : اون وو مراقب باش ( پوز خند)
گفتم : نمیخورتم که احمق
گفت : شاید
گفتم: بزار از اتاق بیام بیرون
گفتم : مون بین مراقب این باش در نره
مون بین خندیدو گفت باشه
رفتیم تو اتاق و اولش معذب بودیم و بعد چند دقیقه خواستم بیرونو چک کنم دیدم در قفله!!!
از داخل بلنگو معلم گفت : کلید تو اتاق قایمشده یا اونو پیدا کنید بیارید وگرنا مجبورید تا شب باشیدددد
ببخشید بچه ها ولی ایده جونگ کوک بود و بچه های دیگه هم قبول کردن
گفتم : جونگ کوک دستم بهت برسه نصفت میکنم
سوزی گفت : حالا چیکار کنیم ؟
گفتم: به نظرت باید چیکار کنیم باید بگردیم دنبال کلید دیگه
( یه ساعت بعد )
سوزی: اون وو کلید هیجا نیست
اون وو : یه کم دیگه بگرد
( یه ساعت دیگه )
اون وو : نه مثل اینکه واقعا نیست
سوزی: اوهههه خسته شدم
گفتم : بیا استراحت کنیم......انرژی زا میخوری یا قهوه ؟
گفت: انرژی زا
گفتم : باشه
داشتیم انرژی زا میخوردیم که ...
لایک کنید لطفاااااا :>
شخصیت ها : ا/ت (مادر) جونگ سوک (پدر) اون وو ( پسر )
معلم گفت : بچه ها بازی اینه که ری گیری میکنیم دو نفری که باهم افتادن یا باید همو ببوسن ...
اینو که گفت بچه ها چشاشون گرد شد و پچ پچ کردنا شروع شد
معلم ادامه داد: ...اهم.... خب سکوت..... یا داخل یه اتاق تا زنگ اخر میمونن خب کلاستون چند نفره
یکی از بچه ها گفت ۲۰ نفر ده تا پسر ده تا دختر
معلم گفت: خب دخترا به پسرا ری بدن پسرا به دخترا
بچه ها قبول کردن و دو نفر رفتن تا جعبه بیارن ری گیری شروع شد و بعد تمام شدن معلمم یه دور بچه ها رو انالیز کرد و اونم ری داد
گفت: حالا اعلام میکنم
اهم اهم
پسرا
۱ ری لی مین هو
۱ ری مون بین
۲ ری جونگ کوک
۷ ری اون وو
دخترا
۲ ری سوهیون
۳ ری یوجونگ
۵ ری سوزی
( اون ۱ری لی مین هو رو سوزی داد)
معلم گفت : منم به اون وو ری دادم
اینو که گفت یکم خجالت کشیدم و باودم نمیشد من ۷ تا ری اوردم
معلم ادامه داد: خب اون وو و سوزی چیکار میکنید
من به سوزی نگاه کردم و سوزی به من مین هو در گوش سوزی یه چیزی گفت من نفهمیدم
سوزی
من از اون وو خوشم نمیوم نمیدونستم چیکار کنم که
مین هو گفت : اگه ببوسیش باید به من کل بدنتو بدی
کاملا گیج شده بودم که
اون وو پاشد و گفت : میریم تو اتاق
معلم گفت : پس با من بیاین تا بریم اتاق استراحت و اینم بگم که اونجا یه تخت دونفره و هست و مبل نیست و یه یخچال با کلی خوراکی و یه کمد پره بازی و یه تلوزیون و یه اجاغ گاز کوچیک
گفتیم : باشه
و کوک گفت : اون وو مراقب باش ( پوز خند)
گفتم : نمیخورتم که احمق
گفت : شاید
گفتم: بزار از اتاق بیام بیرون
گفتم : مون بین مراقب این باش در نره
مون بین خندیدو گفت باشه
رفتیم تو اتاق و اولش معذب بودیم و بعد چند دقیقه خواستم بیرونو چک کنم دیدم در قفله!!!
از داخل بلنگو معلم گفت : کلید تو اتاق قایمشده یا اونو پیدا کنید بیارید وگرنا مجبورید تا شب باشیدددد
ببخشید بچه ها ولی ایده جونگ کوک بود و بچه های دیگه هم قبول کردن
گفتم : جونگ کوک دستم بهت برسه نصفت میکنم
سوزی گفت : حالا چیکار کنیم ؟
گفتم: به نظرت باید چیکار کنیم باید بگردیم دنبال کلید دیگه
( یه ساعت بعد )
سوزی: اون وو کلید هیجا نیست
اون وو : یه کم دیگه بگرد
( یه ساعت دیگه )
اون وو : نه مثل اینکه واقعا نیست
سوزی: اوهههه خسته شدم
گفتم : بیا استراحت کنیم......انرژی زا میخوری یا قهوه ؟
گفت: انرژی زا
گفتم : باشه
داشتیم انرژی زا میخوردیم که ...
لایک کنید لطفاااااا :>
۳۹۸
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.