وقتی بارداری پنهان داری و ... p2
نمیدونستی چیکار کنی
پسرا همه کنجکاو نگات میکردن و منتظر بودن که چه ری اکشنی نشون خواهی داد
فقط نگاه میکردی که یهو با صدای بلندی زدی زیر خنده
هان اومد سمتت و بغلت کرد پسرا هم سعی کردن آرومت کنه
که با وارد شدن پرستار و دو تا بچه تو بغلش در حال گریه کنترلت از دست دادی و شروع کردی به جیغ زدن
چان : آروم باششش
فیلیکس : خوشحال باششش
+ چی میگییی؟؟؟؟ بچهههه ؟ اونم بدون امادگیییی ؟؟؟؟؟ اونم نه یدونههههه .... دو تاااااااااا .... هاننن ... دو تا بچهههه .... یکی دختررررر ... یکی پسررررر !!!!! .... من چه غلطی کنم ....
هان : با هم حلش میکنیم
نگاه مرگباری به هان کردی که صدای دکتر تو آخرین چیزی بود که شنیدی : اشکال نداره هم اثر بیهوشی روشه هنوز هم شوکه شده ... آرام بخش میزنم فعلا براش
و دوباره به خواب رفتی
حالا تو و هان بدون هیچ آمادگی مونده بودید و دو تا بچه ای که حتی قیافشونم ندیدی ...
پسرا همه کنجکاو نگات میکردن و منتظر بودن که چه ری اکشنی نشون خواهی داد
فقط نگاه میکردی که یهو با صدای بلندی زدی زیر خنده
هان اومد سمتت و بغلت کرد پسرا هم سعی کردن آرومت کنه
که با وارد شدن پرستار و دو تا بچه تو بغلش در حال گریه کنترلت از دست دادی و شروع کردی به جیغ زدن
چان : آروم باششش
فیلیکس : خوشحال باششش
+ چی میگییی؟؟؟؟ بچهههه ؟ اونم بدون امادگیییی ؟؟؟؟؟ اونم نه یدونههههه .... دو تاااااااااا .... هاننن ... دو تا بچهههه .... یکی دختررررر ... یکی پسررررر !!!!! .... من چه غلطی کنم ....
هان : با هم حلش میکنیم
نگاه مرگباری به هان کردی که صدای دکتر تو آخرین چیزی بود که شنیدی : اشکال نداره هم اثر بیهوشی روشه هنوز هم شوکه شده ... آرام بخش میزنم فعلا براش
و دوباره به خواب رفتی
حالا تو و هان بدون هیچ آمادگی مونده بودید و دو تا بچه ای که حتی قیافشونم ندیدی ...
۵.۵k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.