ترس از تنهایی 🤍🖤 •°Part 48°•
[پرش زمانی به دو روز بعد]
لیانا: جونگ کوک بدو دیگه هفت ساعت دیگه سال نو شروع میشه ما هنوز خرید نرفتیم بیا دیگه
جونگ کوک: باشه عشقم بریم
بالاخره جونگ کوک راه افتاد تا بریم خرید آمروز روز کریسمسه همه کار هارو با کمک اجوما و جونگ کوک انجام دادیم از تمیز کاری بگیر تا خرید مواد غذایی و وسایل کریسمس تازه تزئینات هم انجام دادیم و فقط مونده خرید لباس هم برای سال نو هم عروسی خواهر شوهر جونم که فرداست راستی همه امروز خونه ما دعوتن پس باید بجنبیم که مهمونا رسیدن پشت در نمونن بالاخره رسیدم به مرکز خرید معروف سئول و رفتیم داخل بعد از پنج ساعت چرخیدن لباس های مورد نظر به همراه چند دست لباس اضافه هم برای خودم و هم جونگ کوک گرفتیم و بدو بدو رفتیم سمت خونه تا رسیدیم دیدیم جین و همسرش به همراه دخترشون از ماشین پیاده شدن خداروشکر به موقع رسیدیم جونگ کوک رفت و در حیاط رو باز کرد
جونگ کوک: سلام هیونگ
جین: الیک سلام
جونگ کوک: سلام نونا
مینا(همسر جین): سلام
جونگ کوک: سلام خوشگل عمو بیا اینجا ببینم
هورا(دختر جین): سلام عمو جون
جونگ کوک هورا رو بغل کرد
جونگ کوک: ماشالا چقدر بزرگ شدی تو آخه فسقلی البته قدت رشد چندانی نداشته
هورا: یااا عمو
جونگ کوک: باشه بابا شوخی کردم بیاین بریم داخل
لیانا: سلامممم
جین: سلام خانم خانما
مینا: سلام عزیزم
هورا: سلام خاله جون
لیانا: سلام عزیز دلم بفرمایین داخل هوا سرده
همگی با هم رفتیم داخل
جین: شماها ام تازه رسیدین خونه؟
لیانا: آره رفته بودیم خرید
جین: اکی پس شانس آوردیم پشت در نمودیم
لیانا: دقیقا خب اگر ناراحت نمیشین من برم آماده بشم ببخشید تورو خدا اگر جونگ کوک از بیمارستان زود تر میومد اینجوری نمیشد
مینا: نه بابا برین کاراتونو بکنید ناراحت واسه چی بشیم خودمون میدونیم جونگ کوک سرش شلوغه
جونگ کوک: الحق که نونای خودمی
لیانا: پس ما میریم حاضر بشم بیا کوک
لیانا و جونگ کوک برای اینکه وقت تلف نشه با هم رفتن حموم و زود لباساشونو پوشیدنو موهاشونو خشک کردنو حالت دادن و رفتن پایین پیش مهمونا
کپی ممنوع ❌
لیانا: جونگ کوک بدو دیگه هفت ساعت دیگه سال نو شروع میشه ما هنوز خرید نرفتیم بیا دیگه
جونگ کوک: باشه عشقم بریم
بالاخره جونگ کوک راه افتاد تا بریم خرید آمروز روز کریسمسه همه کار هارو با کمک اجوما و جونگ کوک انجام دادیم از تمیز کاری بگیر تا خرید مواد غذایی و وسایل کریسمس تازه تزئینات هم انجام دادیم و فقط مونده خرید لباس هم برای سال نو هم عروسی خواهر شوهر جونم که فرداست راستی همه امروز خونه ما دعوتن پس باید بجنبیم که مهمونا رسیدن پشت در نمونن بالاخره رسیدم به مرکز خرید معروف سئول و رفتیم داخل بعد از پنج ساعت چرخیدن لباس های مورد نظر به همراه چند دست لباس اضافه هم برای خودم و هم جونگ کوک گرفتیم و بدو بدو رفتیم سمت خونه تا رسیدیم دیدیم جین و همسرش به همراه دخترشون از ماشین پیاده شدن خداروشکر به موقع رسیدیم جونگ کوک رفت و در حیاط رو باز کرد
جونگ کوک: سلام هیونگ
جین: الیک سلام
جونگ کوک: سلام نونا
مینا(همسر جین): سلام
جونگ کوک: سلام خوشگل عمو بیا اینجا ببینم
هورا(دختر جین): سلام عمو جون
جونگ کوک هورا رو بغل کرد
جونگ کوک: ماشالا چقدر بزرگ شدی تو آخه فسقلی البته قدت رشد چندانی نداشته
هورا: یااا عمو
جونگ کوک: باشه بابا شوخی کردم بیاین بریم داخل
لیانا: سلامممم
جین: سلام خانم خانما
مینا: سلام عزیزم
هورا: سلام خاله جون
لیانا: سلام عزیز دلم بفرمایین داخل هوا سرده
همگی با هم رفتیم داخل
جین: شماها ام تازه رسیدین خونه؟
لیانا: آره رفته بودیم خرید
جین: اکی پس شانس آوردیم پشت در نمودیم
لیانا: دقیقا خب اگر ناراحت نمیشین من برم آماده بشم ببخشید تورو خدا اگر جونگ کوک از بیمارستان زود تر میومد اینجوری نمیشد
مینا: نه بابا برین کاراتونو بکنید ناراحت واسه چی بشیم خودمون میدونیم جونگ کوک سرش شلوغه
جونگ کوک: الحق که نونای خودمی
لیانا: پس ما میریم حاضر بشم بیا کوک
لیانا و جونگ کوک برای اینکه وقت تلف نشه با هم رفتن حموم و زود لباساشونو پوشیدنو موهاشونو خشک کردنو حالت دادن و رفتن پایین پیش مهمونا
کپی ممنوع ❌
۵۳.۷k
۲۸ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.