رویای من
پارت ۵
یونا: بابا؟.... همه ی بچهها یه آبجی یا داداش خودشون رو دارن چرا من ندارم؟
کوک؛ نمیدونم از مامانت بپرس( ابرو انداختن به صوفیا)
صوفیا: آجبی، داداش میخوای؟
یونا: آره..همه دارن...چرا من نباید داشته باشمم؟.. وقتی یونی و یونیکو یا جینا و جینو رو میبینم حسودیم میشه
صوفیا: الهی فدات بشم..باشه
کوک: 😎....پس به یه شرطی؟
یونا: چه شرطی؟
صوفیا و کوک: اینکه شب بری پیش یونی و یونیکو اینا بخوابی... باشه؟.
یونا: آخ جوون
یونا: بابا؟.... همه ی بچهها یه آبجی یا داداش خودشون رو دارن چرا من ندارم؟
کوک؛ نمیدونم از مامانت بپرس( ابرو انداختن به صوفیا)
صوفیا: آجبی، داداش میخوای؟
یونا: آره..همه دارن...چرا من نباید داشته باشمم؟.. وقتی یونی و یونیکو یا جینا و جینو رو میبینم حسودیم میشه
صوفیا: الهی فدات بشم..باشه
کوک: 😎....پس به یه شرطی؟
یونا: چه شرطی؟
صوفیا و کوک: اینکه شب بری پیش یونی و یونیکو اینا بخوابی... باشه؟.
یونا: آخ جوون
۸.۷k
۰۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.