°○🍄🟫🪴✨️○°
°○🍄🟫🪴✨️○°
به یادش می آورم . . .
چمن های سبز و خرم . . .
نور گرم و فروزان آفتاب . . .
نسیم ملایم بهاری که در میان قاصدک ها آروم می رقصید . . .
عطر بنفشه و رز ها در باغ پیچیده بود
تکیه داده بودم به درخت گیلاس . . .
خیره و مات حوضچه شده بودم . . .
صدای پرنده ها از دور دست به گوشم میرسید. . .
پروانه های عاشق سرگردان به دور گل ها می چرخیدند . . .
خیره به کلبه قدیمی بودم . . .
تا که تو آمدی. . .
کلاهی چهارخانه سفید و سبز رویِ سرت گذاشته بودی. . .
و لباسی بلند و سفید . . .
با سبدی پر از گل در دست و لبخندی به شیرینی عسل بر رویِ لبانت در آغوشم گرفتی . . .
کنارم نشسته بودی و مشغول گل های داخل سبد بودی . . .
گرم صحبت شده بودیم تا اینکه مادربزرگ همراه یک ظرف پر از کلوچه آمد . . .
هیچ وقت مزهی آن کلوچه هایش را فراموش نمی کنم . . .
نمی دانم . . .
آن همه خیال بود یا خواب یا که واقعیت. . .
فقط می دانم که همیشه بهترین لحظه هارا برای من رقم زدهای . . .
امیدوار هستم که . . .
الان هرکجا که هستید سالم و خوشحال باشید شهاب آسمانی کوچک من . . .
∘₊✧───────⋆。‧˚ʚ🌾ɞ˚‧⋆───────✧₊∘
به یادش می آورم . . .
چمن های سبز و خرم . . .
نور گرم و فروزان آفتاب . . .
نسیم ملایم بهاری که در میان قاصدک ها آروم می رقصید . . .
عطر بنفشه و رز ها در باغ پیچیده بود
تکیه داده بودم به درخت گیلاس . . .
خیره و مات حوضچه شده بودم . . .
صدای پرنده ها از دور دست به گوشم میرسید. . .
پروانه های عاشق سرگردان به دور گل ها می چرخیدند . . .
خیره به کلبه قدیمی بودم . . .
تا که تو آمدی. . .
کلاهی چهارخانه سفید و سبز رویِ سرت گذاشته بودی. . .
و لباسی بلند و سفید . . .
با سبدی پر از گل در دست و لبخندی به شیرینی عسل بر رویِ لبانت در آغوشم گرفتی . . .
کنارم نشسته بودی و مشغول گل های داخل سبد بودی . . .
گرم صحبت شده بودیم تا اینکه مادربزرگ همراه یک ظرف پر از کلوچه آمد . . .
هیچ وقت مزهی آن کلوچه هایش را فراموش نمی کنم . . .
نمی دانم . . .
آن همه خیال بود یا خواب یا که واقعیت. . .
فقط می دانم که همیشه بهترین لحظه هارا برای من رقم زدهای . . .
امیدوار هستم که . . .
الان هرکجا که هستید سالم و خوشحال باشید شهاب آسمانی کوچک من . . .
∘₊✧───────⋆。‧˚ʚ🌾ɞ˚‧⋆───────✧₊∘
۴.۷k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.